فرش

فرش

فرش به هر نوع پوشش گستردنی اطلاق می‌شود که سطح یک مکان را بپوشاند، مانند قالی، گلیم و نمد. این موضوع در مباحثی چون طهارت، نماز، اعتکاف، حج، دین و ازدواج مورد اشاره قرار گرفته است. قالی، که به آن فرش یا کالین نیز گفته می‌شود، نوعی بافته است که از الیاف پنبه، پشم و در برخی موارد ابریشم تهیه می‌شود و معمولاً برای پوشش زمین استفاده می‌گردد. به بافته‌های پُرزدار و گره‌دار، قالی گفته می‌شود. از آنجا که قالی معمولاً دارای نقش‌های زیبا هستند، امروزه جنبه تزئینی آن‌ها نیز مورد توجه قرار گرفته است. در نیمه دوم قرن پانزدهم میلادی و در دوران صفوی، قالی از یک حالت روستایی به یک هنر پیشرفته درباری تبدیل شد.

لغت نامه دهخدا

فرش. [ ف ُ ] ( اِ ) آغوز و فله را گویند و آن شیری باشد که از حیوان نوزاییده دوشند و چون بر آتش نهند مانند پنیر بسته شود. ( برهان ). فرشه. ( حاشیه برهان چ معین ). || رمل. ماسه. شن. بیشتر به ماسه تک و کنار دریا گویند. ( یادداشت به خط مؤلف ).
فرش. [ ف َ ] ( ع اِ ) بساط افکنده. ( منتهی الارب ). گستردنی. زیرانداز. قالی. ( یادداشت به خط مؤلف ). مفروش از اسباب خانه. 

فرهنگ معین

(فُ ) (اِ. ) شیری که از حیوان نوزاییده دوشند، آغوز، فله، فرشه نیز گویند.
(فُ رُ ) [ ع. ] (اِ. ) جِ فراش.
(فَ رْ ) [ ع. ] (اِ. ) ۱ - هر چیز گستردنی. ۲ - قالی.

فرهنگ عمید

۱. قالی.
۲. هرچیز گستردنی.
۳. [مقابلِ عرش] [قدیمی، مجاز] زمین.
* فرش کردن: (مصدر متعدی )
۱. گستردن فرش بر زمین.
۲. گستردن.
= فِراش

فرهنگ فارسی

گستردن، گستردن بساطیاچیزدیگر، گستردنی، قالی وپلاس ومانند آن که روی زمین بگسترانند، بساط
( صفت ) ۱ - آنکه فرش گسترد گسترنده بساط ۲ - پیشخدمت خدمتکار ۳ - جاروب کش ۴ - آنکه در حرمی مقدس (مدینه کربلا مشهد )برای افتخار و تیمن منصب جارو کشی به عهده گیرد ۵ - فرش باف ۶ - مامور ادارات چوبدار ۷ - نوکر اداره خدمتگزار. یا فراش خلوت. فراش مخصوص خلوت خانه شاه و غیره. آنکه خدمت اطاق امیران و شاهان کند. یا فراش پست. پیک نامه رسان. یا فراش راه. ۱ - آنکه راهی را نگهبانان کند و یا راهنمای عابران باشد ۲ - در بیت ذیل مراد رسول ص است: مگر نشنیدی از فراش این راه که هر کو چه کند افتد در آن چاه. ( نظامی ) یا فراش غضب. میر غضب جلاد.
رودباری است میان غمیس الحمائم و صخیرات الثمام که آن حضرت در آن فرود آمده.

جملاتی از کلمه فرش

ز رویش سرا پرده شد لاله رنگ ز فرش فروزان شده کوه و سنگ
سزد گر پای بر آتش بماندی که زیر آتشین مفرش بماندی
گنج امید فرش خانه توست دل و جان خراب اگر داری
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم