فراست به معنای زیرکی و هوشیاری است و به قابلیت درک عمیق و پنهان از پدیدهها اشاره دارد. به عبارت دیگر، این مفهوم به نوعی از هوش و آگاهی اشاره دارد که فرد را قادر میسازد تا با مشاهدهی ظواهر، به باطن و حقیقت مسائل پی ببرد. این توانایی میتواند به فرد کمک کند تا حالات روحی دیگران را تشخیص دهد، موقعیتها را بهتر درک کند و حتی پیشبینیهایی دربارهی آینده داشته باشد. در واقع، فراست ابزار مهمی است که میتواند در روابط اجتماعی و تصمیمگیریهای روزمره به کار آید و به فرد کمک کند تا در دنیای پیچیده امروز، بهتر عمل کند و نتایج بهتری بگیرد.
فراست
لغت نامه دهخدا
ناکسان را فراستی است عظیم
گرچه تاریک طبع و بدخویند.سعدی.عقل و کیاستی و فهم و فراستی زایدالوصف داشت. ( گلستان ). به فراست به جای آوردم که معزول است. ( گلستان ).
فال مؤمن فراست نظر است
وین ز تقویم و زیج ما به در است.اوحدی.رجوع به فِراسة شود.
فراست. [ ف َ س َ ] ( ع مص ) سواری کردن و دانائی در مقدمه اسبان و اسب شناختن. ( غیاث اللغات ). اسب شناسی است و درباره آن کتابها به فارسی و عربی نگاشته شده است. رجوع به فَراسَة شود.
فراسة. [ ف ِ س َ ] ( ع اِمص ) اسم است تفرس را، و آن استدلال به امور آشکار است بر امور پنهانی. ( اقرب الموارد ). دانایی به نشان و نظر. اسم است تفرس را و منه الحدیث: اتقوا فراسة المؤمن. ( منتهی الارب ). علمی که به وسیله آن از خلقت مردم پی به اخلاق برند. ( یادداشت به خط مؤلف ). علمی که بدان اخلاق انسان از هیأت و مزاج و توابع او دریافته شود، و حاصلش استدلال به خلق ظاهردرباره خلق باطن است. علم فراست علمی است که معدودو در فروع علوم طبیعی است. علم به قوانینی است که به وسیله آن قوانین شناخته میشود امور نهانی به واسطه ٔبینایی در امور آشکار و موضوع این علم علامات امور آشکار در بدن انسان است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || ( اصطلاح تصوف ) در اصطلاح اهل حقیقت، مکاشفه یقین و معاینه غیب است. ( تعریفات ). نزد اهل سلوک، اطلاع یافتن بر مکاشفه یقین و معاینه سِرّ است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). نیز گفته اند اطلاع خداوند بر آنچه در دل باشد تا دل نیز به نور اطلاع خداوندی بررازهای غیب آگاهی یابد و این معنی عبارت از نوری است که پیغمبر اکرم ( ص ) فرموده: المؤمن ینظر بنور اﷲ.( از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به فِراست شود.
فراسة. [ ف ِ س َ ] ( ع اِ ) سورة. ابن الندیم نویسد: هر یک از اسفار توراة به چند فراسة تقسیم شود و معنی فراسة، سورة است. ( الفهرست چ مصر ص 34 ).
فراسة. [ ف َ س َ ] ( ع مص ) زیرک و نیک ماهر گردیدن در سواری و شناخت اسب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || سواری کردن. ( منتهی الارب ).
فرهنگ معین
(فِ سَ ) [ ع. فراسة ] ۱ - (مص م. ) ادراک و دریافتن باطن چیزی با دیدن ظاهر آن. ۲ - (اِمص. ) ادراک، دریافت. ۳ - زیرکی، هوشیاری.
فرهنگ عمید
۲. ماهر بودن در سواری و شناختن اسب.
۳. سوارکاری.
۱. دریافتن و ادراک باطن چیزی از نظر کردن به ظاهر آن.
۲. هوشیاری، تیزهوشی، زیرکی.
۳. [قدیمی] = قیافه شناسی
فرهنگ فارسی
دریافتن وادراک باطن چیزی ازنظرکردن بظاهر آن، هوشیاری
۱ - ( مصدر ) دریافتن باطن چیزی را به وسیله نگریستن بظاهر وی ۲ - ادراک دریافت اندریافت تفرس ۳ - زیرکی هوشیاری ۴ - علمی است که به وسیله آن از روی دقت در صورت و هیئت شخصی بروحیات اخلاق او پی برند علم قیافه قیافهشناسی. توضیح در تداول به فتح اول باین معنی تلفظ کنند ولی این کلمه در عربی به معنی دیگریست که پیشتر آورده شد. یا به فراست دانستن ( فهمیدن ). با هوشمندی از ظاهر پی به باطن بردن.
فرهنگ اسم ها
معنی: زیرکی، هوشیاری، درک و فهم، ( در تصوف ) هوشیاری و دریافت امور پنهانی از روی ظواهر امور، یا اشراف بر ضمایر
ویکی واژه
سواری کردن، مهارت داشتن در اسب شناسی.
ادراک، دریافت، زیرکی، هوشیاری.
↑ اگر به صورت فِرا - سَت تعبیر گردد همچنان مفهوم نخست را دارد با این نکته که سَت در اینجا به معنی همان سد یا مانع است
جمله سازی با فراست
حیلت کافران بدید از دور از فراست بدان دل پر نور
تو بره در بی فراست آمدی عاشق خون ونجاست آمدی