غنچه خاطر اصطلاحی است که در ادب فارسی، بهویژه در فرهنگهای لغت کهن نظیر بهار عجم و آنندراج، برای توصیف حالتی از دلگرفتگی، اندوه، و انقباض روحی به کار رفته است. این ترکیب از دو واژه غنچه و خاطر تشکیل شده است. غنچه که نمادی از بستگی، فروبستگی و گشوده نشدن است، در کنار خاطر به معنای دل، ذهن و ضمیر، تصویر واضحی از حالتی را ارائه میدهد که در آن دل و روح انسان، به جای گشایش و انبساط، در خود فرورفته و دچار دلتنگی و ملال است. این اصطلاح، بهخوبی بیانگر حس محبوس شدن و عدم آرامش درونی است.
این مفهوم فراتر از یک دلتنگی ساده است؛ بلکه به نوعی از حزن عمیق و حالتی از انقباض روحی اشاره دارد که میتواند ناشی از عوامل مختلفی باشد. این وضعیت، معادل واژگانی چون مغموم، حزین، دلتنگ و ملول است که همگی بر وجود اندوه و ناخوشی درونی تاکید دارند. غنچه خاطر بیانگر تجربهای است که در آن فرد احساس میکند قلبش فشرده شده و راهی برای ابراز و گشایش نمییابد، درست مانند غنچهای که هنوز باز نشده و زیباییهای خود را آشکار نکرده است. این تعبیر، عمق و شدت رنج روحی را بهشکلی شاعرانه و هنرمندانه به تصویر میکشد.