غنم

غنم جنگی به اموالی می گویند که در نتیجه جنگ یا نبرد به دست می‌آید. این اموال شامل سلاح‌ها، تجهیزات، و منابع مالی دشمن است. در تاریخ، غنائم جنگی نقش مهمی در تأمین مالی و تقویت نیروهای پیروز داشته‌اند. در متون اسلامی، غنائم جنگی به عنوان بخشی از حقوق جنگجویان محسوب می‌شود و تقسیم آن‌ها بر اساس قوانین خاصی انجام می‌گیرد. غنائم جنگی نه تنها به تأمین نیازهای مالی کمک می‌کنند، بلکه می‌توانند به عنوان نمادی از پیروزی و قدرت نیز در نظر گرفته شوند.

لغت نامه دهخدا

غنم. [ غ َ ن َ ] ( ع مص ) غنیمت گرفتن و بغنیمت رسیدن. غَنم. غُنم. غنیمة. غُنمان. ( منتهی الارب ) ( المنجد ). || ( اِ ) گوسفند. ( مهذب الاسماء ) ( ترجمان علامه جرجانی تهذیب عادل ). اسم جنس است. ج، اَغْنام. ( مهذب الاسماء ). گله گوسفند. ( دزی ج 2 ). گوسپند. از لفظ خود واحد ندارد. یکی آن شاة است، و غنم اسم جنس مؤنث است که هم به نر و هم به ماده یا بهر دو اطلاق شود، و در اراده دو گله غَنَمان گویند، و در گله ها اَغنام و غُنوم و اَغانِم. یقال: خمس من الغنم ذکور، فتؤنث العدد اذا قلب من الغنم و ان عنیت الکباش. ( از منتهی الارب ). جمع غنم، اغانیم هم آمده است. ( دزی ). ضأن. ( تذکره ضریر انطاکی ). بز و گوسفند. ( غیاث اللغات ). غنم یا شاة شامل مَعَز ( بز ) وضَأن ( میش، خلاف گوسفند ) است... و عرب گویند: راح علی فلان غَنَمان؛ یعنی دو گله که هر گله چراخور و چوپانی جداگانه دارد. و مصغر غنم، غُنَیمة است زیرا اسم جمعهایی که از لفظ خود واحد ندارند هرگاه غیر انسان باشند تأنیث آنها لازم است. و گویند: غنم مُغَنَمةٌو مُغَنَّمةٌ؛ یعنی گوسپندان بسیار. ( از اقرب الموارد ). غنم اعم است از معز بمعنی ذوات الشعر، و ضأن یعنی ذوات الاصواف، مذکر باشند یا مؤنث: و من البقر و الغنم حرمنا علیهم شحومهما. ( قرآن 146/6 ).
کجا نبرد بود درفتد میان سپاه
چو گرگ گرسنه کاندرفتد میان غنم.فرخی.ملک خراسان تراست در کف اغیار غصب
موسی ملکت توئی گرگ شبان غنم.خاقانی.از خلال ملکان فرق بکن
تاعصاکان ز شبان غنم است.خاقانی.دگر خلاف نباشد میان آتش و آب
دگر نزاع نباشد میان گرگ و غنم.سعدی.شعله را ز انبوهی هیزم چه غم
کی رمد قصاب ز انبوهی غنم.مولوی.|| مقلد چون گوسفند. آنکه تقلید دیگران را درآورد. ( دزی ج 2 ص 229 ).
غنم. [ غ َ ] ( ع مص ) غنیمت گرفتن و بغنیمت رسیدن. غُنم. غَنَم. غُنمان. غَنیمَة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). رجوع به غُنم شود.
غنم. [ غ ُ] ( ع مص ) غنیمت یافتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان علامه جرجانی تهذیب عادل ). غنیمت، و پیروزی به چیزی بی دسترنج، یا غُنم در حصول چیزی بی دسترنج آید و بس،و در غنیمت غیر آن. ( منتهی الارب ). ج، غُنوم. ( لسان العرب ). غنیمت و توانگری. توانگری. ( مهذب الاسماء ). غنیم. غنیمت گرفتن. غنیمت یافتن. رسیدن به غنیمت و فَی ٔ. رسیدن به چیزی بی رنج و مشقت و بلاعوض. || ( اِ ) زیادت. نَماء. فاضل قیمت. سود. بهره. ( از لسان العرب ). || الغُنم بالغرم؛ یعنی غنیمت در مقابل غرامت است، و همچنین گویند: الغرم مجبور بالغنم. ( از اقرب الموارد ). صاحب تاج العروس آرد: در حدیث است: الرهن لمن رهنه له غنمه و علیه غرمه، و غنم در اینجا بمعنی زیادت و نماء و افزایش قیمت است.

فرهنگ معین

(غَ نَ ) [ ع. ] (اِ. ) گلة گوسفند. ج. اغنام.

فرهنگ عمید

گلۀ گوسفند، گوسفندان.
غنیمت.

فرهنگ فارسی

گوسفند، گوسفندان، گله گوسفند، اسم جنس است وازتلفظخودواحدنداروواحد آن شاه است
( اسم ) ۱ - گوسفند: جمع: اغنام ۲ - گله گوسفند ( از لفظ خود واحد ندارد یکی آن شاه است و غنم اسم جنس است که هم به نر وهم به ماده اطلاق شود )

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی غَنَمُ: گوسفند
معنی غَنِمْتُمْ: غنیمت گرفتید- بهره و فایده بردید(غنم و غنیمت به معنای رسیدن به در آمد از راه تجارت و یا صنعت و یا جنگ است، و لیکن درعبارت "و اعلموا انما غنمتم من شیء" بملاحظه مورد نزولش تنها با غنیمت جنگی منطبق است. غُنم به معنای رسیدن و دست یافتن به فائده است،...
ریشه کلمه:
غنم (۹ بار)

ویکی واژه

گلة گوسفند.
اغنام.
گندم

جملاتی از کلمه غنم

کنون که گرگ ز بیم تو با غنم سازد بیا برای خدا این سگ از میان برگیر
گرگ است دهر و ما غَنَم و عدل او شبان از گرگ بی‌گزند بود با شبان غنم
کافتاده بود ازین پیش این چرخ شیر زخم با جان و مال و جاهم چون گرگ در غنم
انصاف بده تا در انصاف تو بازست غمخوارتر از گرگ شبان نیست غنم را
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم