غرقی

زحمتی در نگاهداری خرمن:

در این معنا، غرقی به زحمتی اشاره دارد که کشاورزان یا افرادی که با خرمن سر و کار دارند، در برابر آسیب‌های ناشی از سیل و آب‌گرفتگی متحمل می‌شوند. این مفهوم به تلاش برای حفظ محصولات در برابر خطرات طبیعی آب اشاره دارد.

دخول در اصطلاح لوطیان:

لوطیان به افرادی اشاره دارد که به عمل لواط (رابطه جنسی بین دو مرد) مشغول هستند. در این زمینه، غرقی به معنای دخول و درگیر شدن در این عمل جنسی است که در متون اسلامی به عنوان یک عمل ناپسند و ممنوع شناخته شده است.

قشری از تخم مرغ:

در این معنا، غرقی به قسمتی از تخم مرغ اشاره دارد که به سفیده چسبیده و بالای آن پوست خشک بیرون تخم است. این تعریف به ساختار فیزیکی تخم مرغ مربوط می‌شود و به جزئیات آن اشاره دارد.

ارث غرقی و مهدوم علیهم:

این مفهوم به قوانین ارث و توارث در فقه اسلامی مربوط می‌شود و به شرایطی اشاره دارد که در آن افراد یا یکی از آنها مالی داشته و حق توارث دارند، بدون اینکه تقدم مرگ هیچ‌یک از آنها مشخص باشد.

لغت نامه دهخدا

غرقی. [ غ َ قا ] ( ع ص، اِ ) ج ِ غریق. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به غریق شود: ارث غرقی و مهدوم علیهم؛ غرق شدگان و مهدوم علیهم از همدیگر ارث میبرند در صورتی که ایشان یا یکی از ایشان مالی داشته و حق توارث داشته باشند و تقدم مرگ هیچیک معلوم نگردد. رجوع به ارث و کتاب شرائع چ 1311 ص 269 شود.
غرقی. [ غ َ ] ( اِ ) زحمتی که در نگاهداری خرمن از آفت سیل متحمل میشوند. ( ناظم الاطباء ). || به معنی دخول به اصطلاح لوطیان است، یکی از آن جماعت گوید: نگاهی میتوان کردن که از غرقی بتر باشد. ( آنندراج ).
غرقی. [ غ َ ] ( ص نسبی ) منسوب است به غرق که قریه ای است در سه فرسخی مرو. ( از انساب سمعانی ).
غرقی.[ غ َ ] ( اِخ ) مولانا. از جمله شعرای سلطان یعقوب خان ( معاصر امیر علیشیر نوائی ) است و در بحر نظم غرق است، و فضلی غیر از این ندارد، و این مطلع از اوست:
هرگه که پیرهن به بر آن گل بدن گرفت
بوی عبیر و مشک در آن پیرهن گرفت.( ترجمه مجالس النفائس ص 302 ).
غرقی ٔ. [ غ ِ ق ِءْ ] ( ع اِ )پوست تنک چسبیده به سپیدی خایه مرغ، یا سپیدی آن که بخورند. ( منتهی الارب ). قشری است که به سفیده تخم مرغ چسبیده و بالای آن قیض ( پوست خشک بیرون تخم ) است وگفته اند: سفیده است که خورده می شود. فراء گوید همزه آن زاید و از ماده غرق است. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(غَ ) (اِ. ) ۱ - زحمتی که در نگاهداری خرمن از آفت سیل متحمل شوند. ۲ - در اصطلاح لوطیان: دخول.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - زحمتی که در نگاهداری از آفت سیل محتمل شوند ۲ - دخول: نگاهی می توان کردن از غرقی بتر باشد.
مولانا از جمله شعرای سلطان یعقوب خان است و در بحر نظم غرق است و فضلی غیر از این ندارد

ویکی واژه

زحمتی که در نگاهداری خرمن از آفت سیل متحمل شوند.
در اصطلاح لوطیان: دخول.

جملاتی از کلمه غرقی

عارف ترا بنور تو می‌داند، از شعاع وجود عبارت نمی‌تواند، محب ترا بآتش نور قرب می‌شناسد، در آتش مهر می‌سوزد. از ناز باز نمی‌بردارد خداوند یافت تو ترا دریافت می‌جوید، از غرقی در حیرت. طلب از یافته باز نمی‌داند. از صنایع آن جوی، که بران کویزد و از احسان آن جوی که ازان ریزد، یافت بر زبان خبر که آویزد؟
اکنون که به بحر ناز و نعمت غرقی قحطی زدگان روس را یاری کن
چون در بصر خلقی گویی تو پر از زرقی ای آنک تو هم غرقی در خون دل من تر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم