( غالباً ) غالباً. [ ل ِ بَن ْ ] ( ع ق ) اکثر اوقات. بیشتر. در غالب. رجوع به غالب شود: من و انکار شراب این چه حکایت باشد غالباً این قدرم عقل و کفایت باشد.حافظ. || باحتمال اغلب. ظاهراً: محتسب گوید که بشکن ساغر و پیمانه را غالباً دیوانه میداند من فرزانه را.سلمان.
فرهنگ معین
( غالباً ) (لِ بَ نْ ) [ ع. ] (ق. ) اغلب، بیشتر.
فرهنگ عمید
۱. اغلب اوقات. ۲. بیشتر، اکثراً: کتاب هایش غالباً به زبان آلمانی نوشته شده.
فرهنگ فارسی
۱ - بیشتر اغلب اکثر اوقات: غالبا به ما سر می زند. ۲ - به احتمال غالب ظاهرا: محتسب گوید که بشکن ساغر و پیمانه را غالبا دیوانه می داند من فرزانه را. ( سلمان ).