این کلمه دارای معانی مختلفی است که عبارتند از:
سرآغاز کتاب یا نامه: عنوان به بخشی از یک کتاب، مقاله یا نامه اشاره دارد که در ابتدای آن قرار میگیرد و به معرفی موضوع اصلی یا محتوای اثر میپردازد. این بخش ممکن است شامل نام نویسنده، تاریخ نگارش، و دیگر اطلاعات مرتبط باشد که به خواننده کمک میکند تا درک اولیهای از موضوع و محتوای اثر به دست آورد.
لقب: در این کاربرد، عنوان به اصطلاحاتی اشاره دارد که نشاندهنده مقام، منصب یا تحصیلات یک فرد هستند. برای مثال، عناوینی مانند دکتر، مهندس، پروفسور و مدیر میتوانند در این دسته قرار بگیرند. این عناوین در مکاتبات رسمی، معرفیها و مدارک تحصیلی استفاده میشوند و به نوعی هویت حرفهای فرد را نمایان میسازند.
دلیل یا بهانه: در این معنا، از عنوان برای دلیلی برای انجام یک عمل یا بهانهای برای توجیه یک رفتار یا اقدام استفاده میشود. برای مثال، ممکن است شخصی برای عدم حضور در یک جلسه، عنوانی را برای دلیل ارائه دهد.
وضع و حالت: این واژه همچنین به وضعیت یا حالتی اشاره دارد که چیزی در آن قرار دارد، این معنا میتواند در توصیف شرایط خاص یا وضعیتهای مختلف به کار رود.
عنوان. [ ع ِن ْ ] ( ع مص ) سرنامه نوشتن برای کتاب و عنوان قرار دادن برای آن. ( از ناظم الاطباء ). عَنونة. رجوع به عَنونة شود.
عنوان. [ ع ُن ْ / ع ِن ْ ] ( ع اِ ) سرنامه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). نشان و دیباچه نامه. ( از اقرب الموارد ). اصل آن عُنّان است، از عن. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). عُنْیان. عِنْیان. ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). رجوع به عنیان شود. هر چیزی که در سر نامه و اول آن مینویسند و بدان نامه را ابتدا میکنند و شروع در آن مینمایند. و دیباچه و سرنامه:
چوبرگشت عنوان آن نامه خشک
نهادند مهری بر او بر ز مشک.فردوسی.به عنوان نگه کرد مرد دبیر
که گوینده او بود و هم یادگیر.فردوسی.به عنوان بر از شاه ایران و روم
سوی آنکه مهتر بشهر هروم.فردوسی.همیشه تا به سر خطبه ها بود تحمید
همیشه تا زبر نامه ها بود عنوان.فرخی.نامه نعمت ز شکر عنوان دارد
بتوان دانست حشو نامه ز عنوان.ابوحنیفه اسکافی.عنوان پوشیده کرد پیش خودبنهاد. ( تاریخ بیهقی ص 369 ).
ز تو آید پدید مردی و جود
چون به عنوان شود پدید کتاب.قطران.نیک زین عنوان بندیش و مراد او
همه زین عنوان چون روز همی برخوان.ناصرخسرو.دل تو نامه عقل و سخنْت عنوانست
بکوش سخت و نکو کن ز نامه عنوان را.ناصرخسرو.چون کاغذ سپید که بر پشتش
باشد به زرق ساخته عنوانی.ناصرخسرو.هر آنچه خنجرت از داستان نصرت خواند
ز فتحنامه ملکت هنوز عنوانست.رفیعالدین لنبانی.سرنامه روزگار خواندم
عنوان وفا بر آن ندیدم.خاقانی.فهرست ملک بادا نامش که تا قیامت
زو نامه کرم را عنوان تازه بینی.خاقانی.باز زهره ز عطارد جستی
نامه جود به عنوان اسد.خاقانی.شکر که این نامه به عنوان رسید
پیشتر از عمر به پایان رسید.نظامی.نمیدانم حدیث نامه چونست
همی بینم که عنوانش به خونست.سعدی.حسن عنوان چنانکه معلومست
خبر خوش بود به نامه درش.سعدی.بر آنم من که میدانی تو هم اخلاص او زیرا
(عُ یا عِ ) [ ع. ] (اِ. ) ۱ - دیباچه، سرآغاز کتاب یا نامه. ۲ - نشانی، آدرس. ۳ - واژه یا واژه هایی که مقام و منصب یا میزان تحصیلات کسی را نشان می دهد. ۴ - دلیل. ۵ - بهانه. ۶ - وضع، حالت.
۱. دیباجۀ کتاب، سرآغاز کتاب یا نامه، سرِ نامه.
۲. آنچه در ابتدای نامه یا پشت پاکت می نویسند.
۳. لقب، نامی که از اهمیت یا مقام شخصی حکایت می کند.
۴. هر آنچه موجب معرفی و شناختن چیزی می شود: عنوان مراسم.
دیباچه کتاب، سر آغازکتاب یانامه، سرنامه، آنچه درسرنامه یاپشت پاکت بنویسند، نشانی، آدرس
( اسم ) ۱ - آغاز دفتر و کتاب دیباچه ۲ - آغازنامه سرنامه. ۳ - آنچه در آغاز نامه یا در پشت پاکت نویسند. ۴ - نشانی آدرس جمع: عناوین عنوانات
ابن عثمان الزبیدی
[ویکی فقه] ذکر الفاظی به منزله عنوان برای مطالب قبلی یا مدخل برای بعضی علوم را عنوان گویند.
«عنوان» از انواع اسلوب بلاغی و بدیعی قرآن و عبارت است از آن که گوینده مبحثی را طرح کند و سپس به قصد تکمیل و تاکید آن، مثال هایی در قالب الفاظ بیاورد که در حکم عنوان برای اخبار و قصه های قبلی باشد.
عنوان علوم
نوعی از آن که اهمیت بسزایی دارد «عنوان علوم» است؛ یعنی از الفاظی استفاده کند که به منزله «مفتاح یا کلید» و «مدخل» برخی از علوم هستند.
← مثال برای مفتاح
۱. ↑ اعراف/سوره۷، آیه۱۷۵.
...
دیباچه، سرآغاز کتاب یا نامه.
نشانی، آدرس.
واژه یا واژههایی که مقام و منصب یا میزان تحصیلات کسی را نشان میدهد.
دلیل.
بهانه.
وضع، حالت.
💡 چگونه جور به عنوان لطف بنویسد اگر نبرده ملک پی به لذت ستمش
💡 بر آنم من که میدانی تو هم اخلاص من زیرا ز عنوان نامه تقدیر را مضمون همیخوانی
💡 پلنگ اندر چرا خور، یوز در ره، گرگ در آغل تو چوپان نیستی، بهر تو عنوانست چوپانی
💡 گر هلاک من است عنوانش سر نپیچم ز خط فرمانش
💡 به عنوانش از خون دل رنگ داد ز داغ جگر سوز مهرش نهاد