عاشق

عاشق

عاشق شخصی که به شدت به کسی یا چیزی عشق می‌ورزد و وابستگی عمیقی به آن دارد. او نمی‌تواند بدون آن شخص به زندگی ادامه دهد و در کنار او احساس شادی و انرژی می‌کند. عشق یا دل‌دادگی احساسی است که نشان‌دهنده علاقه و محبت به یک فرد یا چیز خاص می‌باشد. به طور کلی، عشق یک باور و احساسی عمیق، شدید و لطیف است که با مفاهیم صلح و انسان‌دوستی همخوانی دارد. در زبان فارسی، به فردی که به دیگری عشق ورزیده، دل‌داده یا عاشق می‌گویند و به کسی که مورد عشق اوست، دلبر، دلربا یا معشوقه اطلاق می‌شود. واژه عشق در ادبیات فارسی، به‌ویژه در شعرهای غنایی، جایگاه و اهمیت ویژه‌ای دارد و بسیاری از شاعران پارسی در مورد عشق و عاشقی، توصیف معشوق و دشواری‌های عاشقی، اشعار با ارزشی خلق کرده‌اند. همچنین، این واژه گاهی به عشق انسان به خداوند نیز اشاره دارد که در حوزه عرفان و مذهب قرار می‌گیرد. عاشیق همچنین نوازنده سازهایی مانند چگور، تار و سه‌تار است.

لغت نامه دهخدا

عاشق. [ ش ِ ] ( ع ص ) عشق آرنده. ج، عُشّاق. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( آنندراج ). آنکه در دوستی کسی یا چیزی به نهایت رسیده باشد. دل شیفته. شیفته دل. دلداده. دلشده. دل سوخته. دلباخته. دل از دست داده. دل از دست رفته: اورا حاسدان و عاشقان خاستند. ( تاریخ بیهقی ص 382 ).
تو هم معشوق و هم عاشق تو هم مطلوب و هم طالب
تو هم منظور و هم ناظر تو هم شاهی و هم دربان.ناصرخسرو.عاشقان جان فشان کنند همه
شاهدان کار جان کنند همه.خاقانی.بقا دوستان را فنا عاشقان را
من آن عاشقم کز بقا میگریزم.خاقانی.عاشقان کشتگان معشوقند
برنیاید ز کشتگان آواز.سعدی.
عاشق. [ ش ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ترگور بخش سلوانا شهرستان ارومیه واقع در هشت هزارو پانصدگزی شمال باختر سلوانا و چهارهزارو پانصدگزی باختر راه ارابه رو موانا به ارومیه محلی کوهستانی و سردسیر است و 120 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غله و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).

فرهنگ معین

(ش ) [ ع. ] (اِفا. ) دل داده، دل باخته. ج. عشاق.

فرهنگ عمید

۱. کسی که دیگری را به حد افراط دوست دارد و یا دل بستگی به چیزی دارد، کسی که عشق می ورزد، دلداده، دلبسته، دلباخته، شیفته.
۲. (تصوف ) سالک یا عارفی که به خدا عشق می ورزد.

فرهنگ فارسی

آقا محمد اصفهانی شاعر (و. اصفهان ۱۱۱۱ ه.ق./ ۱۶۹۹ م.- ف. اصفهان ۱۱۸۱ ه.ق./ ۱۷۶۷ م. ). وی از شاعرانی است که در قرن ۱۲ ه. بمخالفت با طرز شاعری قرن دهم و یازدهم - که معروف بسبک هندی است- برخاسته و سبک شاعران قدیم خراسان و عراق را تجدید کرده اند. دیوان غزلیاتش مشهور است و او در غزل پیرو شاعران قرنهای هفتم و هشتم هجریست.
کسی که عشق بورزد، بسیاردوست دارنده، کسی که دیگری رابحدافراطدوست ودلبستگی بچیزی دارد، دلداده، دلبسته، دلباخته، شیفته
( اسم ) ۱ - کسی ک عشق ورزد آن که در دوستی کسی یا چیزی به نهایت رسیده باشد دلباخته شیفته دل جمع عشاق عاشقین. ۲ - دستانسرای دوره گرد نوازنده و سراینده. یا عاشق خشک. عاشق خسیس و بی صدق و صفا. یا عاشق سگ جان. دنیا طلب طالب جهان.
دهی است از دهستان ترگور بخش سلوانا شهرستان رضائیه واقع در هشت هزار و پانصد گزی شمال باختر سلوانا و چهار هزار پانصد گزی باختر راه ارابه رو موانا به رضائیه محلی کوهستانی و سردسیر است و ۱۲٠ تن سکنه دارد.

فرهنگ اسم ها

اسم: عاشق (پسر) (عربی)
معنی: دلباخته، دلداده، نام شاعر ایرانی قرن دوازدهم، عاشق اصفهانی

جملاتی از کلمه عاشق

سخن ز عقل نهان پیش عاشقان میرفت بخنده گفت: «نعم،کلهم مجانینی »
خراب مستی آن عاشقم که در گامش چو جرعه یی بفشانند جان برافشاند
بگفتا عاشقان را دل نه دینست بگفت از عشق خود مقصود اینست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم