عابث. [ ب ِ ] ( ع ص ) بازی کننده. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ): آدمی داند که خانه حادث است عنکبوتی نی که در وی عابث است.مولوی.روی به دفع حوادث و تدارک خطوب روزگار عابث آریم. ( جهانگشای جوینی ).
فرهنگ معین
(بِ ) [ ع. ] ۱ - (اِفا. ) بازی کننده. ۲ - (ص. ) بیهوده.
فرهنگ عمید
عبث، بیهوده.
فرهنگ فارسی
۱ - بازی کننده. ۲ - بیهوده.
ویکی واژه
بازی کننده. بیهوده.
جمله سازی با عابث
بده ساقیا می که بی بهره از وی بود در همه شغل لاهی و عابث
آدمی داند که خانه حادثست عنکبوتی نه که در وی عابثست
از قدیم آمد جهان یا حادث است آفریدش یا عبث یا عابثست