کلمه شوم در زبان فارسی به معنای بدشگون، نامبارک و بدیمن است. به طور کلی، هر چیزی که ممکن است بدشانسی و مشکلاتی را به همراه داشته باشد، به عنوان شوم شناخته میشود. این واژه به نوعی به چیزهایی اطلاق میشود که به طور طبیعی با بدبختی و نامیمونی همراه هستند. افراد ممکن است در زندگی خود به مواردی برخورد کنند که آنها را شوم تلقی کنند، مانند روزهای خاص، اعداد یا حتی برخی از اشیاء. به همین دلیل، مفهوم شوم در فرهنگ و باورهای مردم به شدت ریشهدار است و نشاندهنده ترس از اتفاقات ناگوار و بدیمن میباشد. در واقع، این واژه به نوعی نشاندهنده یک انرژی منفی است که برخی از امور و موقعیتها را تحت تأثیر قرار میدهد و به همین خاطر، افراد سعی میکنند از آنها دوری کنند.
شوم
لغت نامه دهخدا
شؤم. [ ش ُءْم ْ ] ( ع اِمص ) ضد برکت. ( از اقرب الموارد ). بدفالی. || ( ص ) بدفال. نقیض یمن. یقال: رجل شؤم. ( منتهی الارب ).
شوم. ( از ع، ص ) ناخجسته. نامبارک. نحس. بفال بد. بداغور. بدبخت. نامیمون. میشوم. مشئوم. بدیمن. ناهمایون. نافرخنده. ( یادداشت مؤلف ):
آه از این جور بد زمانه شوم
همه شادی او غمان آمیغ.رودکی.چون کلاژه همه دزدند و رباینده چو خاد
شوم چون بوم و بدآغال چو دمنه همه سال.معروفی.همه باژها بازگیرم دگر
ببرم ترا از تن شوم سر.فردوسی.بدو گفت کای مرد بدبخت شوم
ز کار تو ویران شد آباد بوم.فردوسی.نگه کن که دانای پیشین چه گفت
که کس را مباد اختر شوم جفت.فردوسی.گر شوم بودتی به غلامی بنزد خویش
با ریش شومتر به بر ما هرآینه.عسجدی.و این ترک ابله این چربک بخورد و ندانست که کفران شوم باشد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 250 ).
اگر دست شومش بماند دراز
به پیش تو کار دراز آورد.ابوالفضل جمحی.شوم است مرغ وام مر او را مگیر صید
بی شام خفته بهتر کز وام خورده شام.ناصرخسرو.نیست سر پرفساد ناصبی شوم
ازدر این شعر بل سزای فسار است.ناصرخسرو.بازِ همایون چو جغدگشت خِری
جغدک شوم و خِری همایون شد.ناصرخسرو.اندر دلش از بغض ائمه شجری است
چه شوم ثمر خواهد از آن شوم شجر ماند.سوزنی.من آن نگویم اگر کس برغم من گوید
زهی سپاه بنفرین خهی طلیعه شوم.سوزنی.به خشک میوه تو عیدمرا مبارک کن
که عید بر عدوت چون وعید خواهم شوم.سوزنی.تو آن مشنو که مرغ شوم خواهد جای ویران را
گرت کنج دل آباد است سوی گنج ویران شو.خاقانی.چون منوچهر خفته در خاک است
مهر از این شوم خاکدان برگیر.خاقانی.از پس هر مبارکی شومی است
وز پی هر محرمی صفر است.خاقانی.جغد که شوم است به افسانه در
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
( اسم ) نا مبارک نامیمون نحس.
شم مخفف شوم شوم بد و یمن و منحوس.
جمله سازی با شوم
سزد گر ز ابر از این شومی بر ایشان به جای قطر باران خون چکد، خون
چگونه منکر و کافر شوم به نعمت تو چو گفته باشم در صد قصیده طیان
در عشق تو گر کشته شوم باکی نیست کم دامن عشق است بر او چاکی نیست