شفاخانه

لغت نامه دهخدا

شفاخانه. [ ش ِ / ش َ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) بیمارستان. ( ناظم الاطباء ). دارالشفاء، و آن مکانی بود که ملوک و امرا برای معالجه غربا و مساکین مقرر سازند. ( آنندراج ):
دل ما را که ز مار سر زلف تو بخست
از لب خود به شفاخانه تریاک انداز.حافظ.مستیی را که خماری نبود در دنبال
از شفاخانه آن نرگس بیمار طلب. صائب.|| اداره ای است که به بهداشت شاگردان آموزشگاهها رسیدگی کرده و بیماران را درمان میکند، پیشتر «پست صحی امدادی مدارس »گفته میشد. ( لغات فرهنگستان ).

فرهنگ معین

( ~. نِ ) [ ع - فا. ] (اِمر. )بیمارستان.

فرهنگ عمید

دارالشفا، بیمارستان.

فرهنگ فارسی

بیمارستان.

ویکی واژه

بیمارستان.

جمله سازی با شفاخانه

نیک بیمار فراقیم و ز پای افتاده از شفاخانه تو شربت بیماران ده
نسخه شعر تر آرم به شفاخانه لعلت که به یک خنده دوای دل بیمار من آیی
از شفاخانه احسان تر از بهر نجات خستگان را طمع مرهم و امید دواست
بشفاخانه لعل تو رسید ار چه و لیک دل ز چشمت اثری داشت که بیمار بماند
از شفاخانه درد است سخنهای کمال درد دارید ازاینجا سخنی آموزید
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
الکن یعنی چه؟
الکن یعنی چه؟
نجات یعنی چه؟
نجات یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز