شاهنشا
ویکی واژه
جمله سازی با شاهنشا
لطف شاهنشاه جان بیوطن چون اثر کردست اندر کل تن
بر در میکده رندان قلندر باشند که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی
به آیین غلامان راه برداشت پی شبدیز شاهنشاه برداشت
حبّذا شهباز شاهنشاه چون پروا کند چرخ دیگر از همایون پر خود برپا کند
قلب خود از یاد شاهنشه مکن هرگز تهی خاصه در میدان که شاهنشاه قلب لشگر است
چو شاهنشاه بشنید این سخن زو سخنهای به هم آورده نیکو
چون خطت طغرای شاهنشاه یافت از فنا خط گردد عالم بر کشید