شاهسوارا، ز خط تا بکشیدی سپه ز آتش دل در هوا صد علم افراشتیم
آن گرد که بر عرش کله گوشه شکسته است از جلوه آن شاهسوارست ببینید
چون گرد ز من نیست اگر پست وبلندم خاک ره آن شاهسوارم چه توان کرد
گر براند سویم آن شاهسوار چابک من نثارش کنم این جان گرانمایه سبک
همان چو گرد در این وادی تمامخطر قفای شاهسواری که داشتم دارم
به دام شاهسواری فتاده ام صائب که لاله لاله چکد خون ز نعل گلگونش