سمات

لغت نامه دهخدا

سمات. [ س ِ ] ( ع اِ ) داغها و نشانها. ج ِ سِمَت. ( آنندراج ) ( غیاث ): و اَین والی پیوسته بقضای شهوت و نهمت مشغول بود و صفات بشریت و سمات انسانیت بطباع سباع بدل کرده. ( تاریخ بیهق ص 134 ).
سمات. [ س ِ ] ( ع اِ ) روشهای نیکو و صورتها و جانبها. ج ِ سمت. ( آنندراج ) ( غیاث ). || نام دعای مشهور است که در کتب ادعیه ثبت است. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ معین

(س ) [ ع. ] (اِ. )جِ سمت. ۱ - علامت ها. ۲ - آثار داغ ها.

فرهنگ عمید

= سامی٢
= سِمَت

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع سمت ۱ - علاهمتها نشانیها ۲ - آثار داغها داغها.
روشهای نیکو و صتها و جانبها جمع سمت.

فرهنگ اسم ها

اسم: سمات (دختر) (عربی) (تلفظ: samāt) (فارسی: سَمات) (انگلیسی: samat)
معنی: روش های نیکو، نشان ها، علامت ها، نام دعایی مشهور

دانشنامه عمومی

سمات (شهرستان لیلک). سمات ( به لاتین: Samat ) یک منطقهٔ مسکونی در قرقیزستان است که در شهرستان لیلک واقع شده است. سمات ۱٫۱۶ کیلومتر مربع مساحت و ۲٬۰۷۶ نفر جمعیت دارد.

ویکی واژه

جِ سمت.
علامت‌ها.
آثار داغ‌ها.

جمله سازی با سمات

سرخ روئیها بود، آن را که باشد در نظر بکسمات و شربت قندی که باشد پر گلاب
امروزه در سراسر ایران این آش یا شله که یک غذای کامل و مقوی والبته لذیذ است بعنوان غذای نذری در مراسمات مختلف مذهبی و میهمانی‌ها طبخ و استفاده می‌شود.
او عالم به علوم کیمیا و طلسمات و سحر بود و آثاری در این موارد از خود بجای گذاشته است.
روا دای که رندان خرابات برند از خون تو سازند طلسمات
همچنین او رساله‌ای به فارسی به نام کنوزالمعزمین نگاشته‌است که شامل شرح نیرنجات، طلسمات، رُقیه و تسخیر کواکب می‌باشد.