سرم دست
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
ویکی واژه
جمله سازی با سرم دست
از سرم دست عنایت در حوادث بر مدار ای ز تو اهل هنر دائم عنایت یافته
چه درد سرکه نیاورد با سرم دستار؟ چه کفشها که من از بهر پیرهن بخورم
امیدم تو بودی نهفتی چو چهر که دیگر کشد بر سرم دست مهر؟
ز جوش مغز، مو بر فرقم آتش زیر پا دارد همان بهتر که ناصح بر سرم دستار نگذارد
ز جوش مغز هردم از سرم دستار میافتد کف اندازد به ساحل بحر چون سرشار میافتد
ز لطف خود بسرم دست اگر فرود آرد چو خوی زهر بن مویم هزار جان بچکد
از کلاهم گل کند برگ خزان و نوبهار بر سرم دست مروت شاخ رعنا می شود
به تن لباس درم ز آرزوی عریانی که بند پاست درین راه بر سرم دستار