سدت

لغت نامه دهخدا

سدت. [ س ُدْ دَ ] ( از ع، اِ ) سدة. بیماریی که سبب بستن راه تنفس شود: مدتها در مضایق آن سدت و مفالق آن کربت بماندم. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 17 ). رجوع به سدة شود. || در خانه: و این حسنه با سوابق ایادی و عواطف و سوالف عوائد و عوارف که در مدت عمر از ساحت جلال و سدت انعام و افضال او یافته ام مضاف کردم. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 8 ). رجوع به سدة شود.

فرهنگ معین

(سُ دَّ ) [ ع.سدة ] (اِ. ) درگاه، پیشگاه.

فرهنگ فارسی

سده بیماری که سبب بستن راه تنفس شود.

ویکی واژه

سدة
درگاه، پیشگاه.

جمله سازی با سدت

ما دحت را باد سعد و حاسدت را باد نحس ناصحت را باد فخر و دشمنت را باد عار
گر ز مسیح پرسدت «مرده چگونه زنده کرد؟» بوسه بده به پیش او، بر لب ما که هم‌چنین
حاسدت در حبس محنت باد دایم چار میخ تا طناب خیمه آفاق شش تو کرده‌اند
آسیای فتنه فرق دشمنت را کرد آس روزگار پخته کار حاسدت را کرد خام
چون خاک اگر چه پست بود حاسدت ولی گردد بلند مرتبه چون بر شود بدار
در مستقر عز و شرف جاودان بزی تا حاسدت حزین شود و خوار مستذل
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ار یعنی چه؟
ار یعنی چه؟
افتخار یعنی چه؟
افتخار یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز