از شرم رای روشن او هر شب آفتاب چون سایه سجده پس دیوار میکند
گر نسیم خلق تو بر خاک تبت بگذرد ناف آهو سجده آرد پیش خاک اصفهان
هر روز بر امید جمالت هزار بار سجدهکنم به پیش سریر و سرای تو
آفتاب فلکت سجده فروغی نکند تا شبی سجدهٔ آن ماه منور نکنی
گلستان گردد کنون چون سجده گاه چینیان تاج گل گردد همی چون تاج شاه چینیان
میسر در آن، دیدن پادشاه که باشد ز مسجد سوی قبله راه
شما را چون شفیعیست و مرا نیست ز من این سجده کردن پس روا نیست