ستایشگر. [ س ِ ی ِ گ َ ] ( ص مرکب ) آنکه کسی را بستاید. ( آنندراج ). مادح: سخنوران و ستایشگران گیتی را همی نگردد جز بر مدیح خواجه زبان.فرخی.گمان برم که من اندر زمین همان شجرم شجر که دید ثناگستر و ستایشگر.فرخی.همه خوبی و نکویی بود او را ز خدای وین رهی را که ستایشگر وخنیاگر اوست.فرخی.
فرهنگ عمید
کسی که دیگری را بستاید، ستایش کننده، ستاینده.
فرهنگ فارسی
ستایش کننده، ستاینده، کسی که دیگری بستاید ( صفت ) آنکه کسی را ستایش کند ستاینده: او را با چشمان ستایشگر می نگریست.
ویکی واژه
کسی که دیگری را بستاید؛ ستایشکننده؛ ستاینده.
جمله سازی با ستایشگر
سخنوران و ستایشگران گیتی را همی نگردد جزبر مدیح خواجه زبان
از طعنهٔ دشمن، نشود رنجه دل ما خاطر ز ستایشگر نادان گله دارد
مفتاح نجاتم به کف از خامه انشاست توفیق ستایشگریت هست بشیرم
صله برهان گدایی و ستایشگری است بر ثنا گسترت این آیه مبادا منزل
ای که از بهر ستایشگریت معتکف است بر لب نکته سرایم خرد نادره زای
آراسته به مدح ستایشگران بود هر جای که که هست سریری و افسری