سایر

واژه سایر به معنای دیگر یا باقی‌مانده است و برای اشاره به اشیاء، افراد یا مواردی به کار می‌رود که در یک دسته یا گروه قرار دارند، اما به طور خاص نام‌برده نشده‌اند. این واژه به عنوان یک صفت یا قید در زبان فارسی استفاده می‌شود.

تعریف عمومی:

سایر به موارد یا اشخاصی اشاره دارد که به جز موارد خاص یا اصلی ذکر شده، در نظر گرفته می‌شوند.

کاربردها:

در جملات: معمولاً در جملات برای اشاره به باقی‌مانده‌ها یا مواردی که در یک لیست یا دسته وجود دارند، به کار می‌رود.

در اسناد و متون رسمی: در متون قانونی یا رسمی، برای اشاره به مواردی که در جزئیات ذکر نشده‌اند، استفاده می‌شود.

مفاهیم مرتبط:

واژه سایر می‌تواند به عنوان یک کلمه کلی برای اشاره به هر چیزی که در یک گروه قرار دارد، استفاده شود و به نوعی به تنوع و تعدد اشاره دارد.

لغت نامه دهخدا

سایر. [ ی ِ ] ( ع ص ) رجوع به سائر شود.
سایر. [ ی ِ ] ( اِ ) در هندوستان زری که از مکانها و دکانها و کشتیها و مانند آن گیرند و آن را سایر جهات نیز گویند. ( آنندراج از فرهنگ فرنگ ).
سایر. [ ی ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کوهسارات بخش مینودشت شهرستان گرگان واقع در 31 هزارگزی جنوب خاوری مینودشت. هوای آن سرد و دارای 214 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن غلات، ابریشم و شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی و چادرشب. زیارتگاهی دارد و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

فرهنگ معین

(یِ ) [ ع. سائره ] (اِفا. ) ۱ - سیر کننده. ۲ - جاری، روان. ۳ - همه. ۴ - بقیة چیزی. ۵ - مشهور.

فرهنگ عمید

۱. باقی چیزی، باقی مردم.
۲. دیگر.
۳. [قدیمی] سیرکننده، رونده.
۴. [قدیمی] جاری، روان.
۵. [قدیمی، مجاز] داستان شده و مشهور میان مردم.
۶. [قدیمی] همه، جمیع.

فرهنگ فارسی

سائر، سایر، سیرکننده، رونده، جاری، روان، داستان
۱ - سر کننده رونده. ۲ - جاری روان ۳ - همه جمیع. ۴ - باقی چیزی باقی مردم دیگر: شاگردان حروفچین پنج نفر عمله طبع ده نفر... سایر هفت نفر. جمع سایرین. توضیح بعضی پندارند که سایر ( سائر ) در عربی به معنی همه و جمیع است و بمعنی بقیه نیامده. این قول اشتباه است: [[ السائر الباقی. ]]
دهی است از دهستان کوهسارات بخش مینودشت شهرستان گرگان

فرهنگ اسم ها

اسم: سایر (پسر) (عربی)
معنی: سیرکننده، رونده

جملاتی از کلمه سایر

به نسبت چون فلک قدر تو عالی به همت چون مثل ذکر تو سایر
شها فضولی زارم که در طریق وفا ز سایر فقرای در توام ممتاز
بدینسان سایر اشیاء که هر یک فزون دارند هر آنی مهالک
ز هر جاه و ز هر مال بود بر توام اقبال جز این سایر اعمال بود مایه ادبار
گر سایر آن وحش و طیر گردد ور ساکن آن مور و مار باشد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم