رکز

لغت نامه دهخدا

رکز. [ رَ] ( ع مص ) برزمین زدن نیزه را و سپوختن در آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نیزه در زمین فروبردن. ( دهار ). نیزه فروبردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( ازاقرب الموارد ). || برجستن رگ و پریدن آن.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). اختلاج؛ پریدن رگ. ( ناظم الاطباء ). || ثابت کردن. بپای کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) ( از اقرب الموارد ). || صاحب رکاز شدن. ( ناظم الاطباء ).
رکز. [ رِ ] ( ع اِ ) حس. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || آواز نرم. ( منتهی الارب ) ( ترجمان القرآن جرجانی ) ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آواز ضعیف. ج، ارکاز. ( یادداشت مؤلف ). صوت خفی. ( اقرب الموارد ). || مرد دانا وعاقل و جوانمرد. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(رَ کْ ) [ ع. ] (مص م. ) ثابت کردن، به پای کردن.

فرهنگ عمید

۱. نیزه یا چیز دیگر مانند آن را در زمین فرو کردن.
۲. پابرجا کردن، پایدار ساختن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
«رِکْز» به معنای صدای آهسته است، و به چیزهایی که در زیر زمین پنهان می کنند، «رکاز» گفته می شود، یعنی این اقوام ستمگر و دشمنان سرسخت حق و حقیقت، آن چنان درهم کوبیده شدند که حتی صدای آهسته ای از آنان به گوش نمی رسد.
(بکسر اول) صوت خفی (کمترین صدا) چنان که در مجمع و مفردات و اقرب آمده. چه بسا از مردمی که پیش از آنها هلاک کردیم آیا کسی از آنها را می‏بینی و یا کمترین صدائی از آنها می‏شنوی؟! این کلمه فقط یک بار در قرآن آمده است.

ویکی واژه

ثابت کردن، به پای کردن.

جمله سازی با رکز

💡 نقل حکمش نه همین مرکز کل دارد و بس به امانت قدری نیز بر کهسار است

💡 خواجۀ دل زنده قطب عالم است مرکز دوران چرخ اعظم است

💡 دارند دل و دیده پر از آتش و آب وز مرکز خاکی گذران چون بادند

💡 همیشه تا که به یک نقطه جاکند مرکز هماره تا که به یک پا همی‌ رود پرگار

💡 دهر را مرکز خاکش همه نقشی ست بر آب تا ببینی فلکش هم گرهی بر باد است

💡 مگر دل مرکز عرش بسیط است که این چون نقطه وان دورِ محیط است

کردار یعنی چه؟
کردار یعنی چه؟
منعقد یعنی چه؟
منعقد یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز