رها

رها، به عنوان یک واژه زیبا و معنادار، به مفهوم آزادی و نجات یافتگی اشاره دارد. این نام، نمادی از رهایی و آزادگی است که به فرد احساس قدرت و استقلال می‌بخشد. رها به معنای نجات یافته و آزاد است، و این مفهوم می‌تواند به زندگی فردی اشاره کند که از قید و بندها و محدودیت‌ها رهایی یافته و با آزادی عمل می‌کند. این واژه، بیانگر حالتی است که فرد می‌تواند آزادانه زندگی کند و انتخاب‌های خود را بدون ترس از موانع انجام دهد. این واژه به ما یادآوری می‌کند که آزادی یک نعمت ارزشمند است و هر انسانی باید برای دستیابی به آن تلاش کند. این نام، به ویژه برای دختران، نمادی از قدرت، اعتماد به نفس و توانمندی است که نشان می‌دهد هر فرد می‌تواند با جرات و شهامت به سمت آرزوهایش حرکت کند.

لغت نامه دهخدا

رها. [ رَ ] ( نف ) خلاص. ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ). جدا. آزاد

فرهنگ فارسی

آزاد، یله، بی قیدوبند، مقابل گرفتار
( صفت ) نجات یافته خلاص شده ( از قید و بند ).
رها شهری است در جزیره ما بین موصل و شام که اکنون معروف به ادسا می باشد.

فرهنگ اسم ها

اسم: رها (دختر) (فارسی) (تلفظ: rahā) (فارسی: رَها) (انگلیسی: raha)
معنی: نجات یافته، آزاد، نجات یافته و آزاد، با آزادی، آزادانه، رهایی

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] رها (شهر). شهری است در بین النهرین علیا. نام یونانی این شهر اِدِسا است که اعراب مسلمان «الرّها» خوانده اند، از کلمه «کاللیرهو» یونانی گرفته شده است. رها در کنار یکی از شعب رودخانه بلیخ واقع بود.
به نوشته بلاذری، ابوعبیده، عیاض بن غنم را به رها گسیل داشت و او آنجا را فتح کرد. ابن خرداذبه در نیمه دوم قرن سوم، رها را یکی از شهرهای دیار مضر نام برده و فاصله آن را تا حرّان چهار فرسخ نوشته است.
قدامه می نویسد: رها شهری رومی است و در دامنه کوهی قرار دارد. به نوشته اصطخری، در این شهر سیصد دیر است و کلیسایی دارند که در همه (دنیای آن روز) اسلام از آن بزرگتر نیست و بوستانها و آب و کشاورزی بسیار دارد. مقدسی در نیمه دوم قرن چهارم چیزی بیش از آنچه اصطخری و ابن حوقل در وصف رها گفته اند ندارد، فقط می نویسد: مسجد جامع شهر دورافتاده است و کلیسای آن از عجایب دنیا به شمار می رود.
در سال 418 ابونصر بن مروان شهر رها را به تصرف خود درآورد. در 479 هجری قمری ملکشاه سلجوقی به رها آمد و آنجا را از رومیان گرفت.
بعدها رها جزء قلمرو فلادروس رومی - مترجم پادشاه روم - قرار گرفت. چون فلادروس بدست سلطان ملکشاه بن برکیارق اسلام آورد، سلطان فرمانروایی رها را به او داد.
در سال 539 اتابک عمادالدین زنگی شهر رها را از تصرف فرنگیان درآورد و پس از آن در دست مسلمانان باقی ماند. یاقوت، بنای شهر رها را به سال ششم بعد از مرگ اسکندر یاد کرده است.
به نوشته ابوالفداء امروز رها، خرابه ای است. حمدالله مستوفی می نویسد: دور شهر پنج هزار و هشتصد گام است و آن را از سنگ تراشیده ساخته اند. در شهر کنیسه ای از سنگ ساخته اند که گنبدی بزرگ در میان و زیادت از صد گز حصن گنبد بوده است.

جملاتی از کلمه رها

ز صحن صحرا کهسارها پدید آمد ز بس که گشت بدن های کشتگان انبار
در خواب کرده‌ای ز رهاوی مرا کنون بیدار کن به زنگله‌ام کانم آرزوست
رود سازان همه در کاسهٔ سرها به سماع شربت جان ز ره کاسه‌گر آمیخته‌اند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم