واژه راضی در زبان فارسی به معنای خرسند، خوشنود و قانع است و به نوعی بیانگر حالت روحی فردی است که از شرایط موجود یا نتایج حاصل از یک عمل یا تصمیم، احساس رضایت میکند. این واژه در جملات مختلف میتواند بهکار رود و به تنوع احساسات انسانی اشاره دارد. برای مثال، فردی که از خدمات یک رستوران یا فروشگاه راضی است، نشاندهنده این است که انتظارات او برآورده شده و از کیفیت ارائه شده خرسند است. همچنین در روابط اجتماعی، زمانی که فردی از رفتار یا پاسخ دیگران راضی است، به نوعی نشاندهنده توافق و همفکری در ارتباطات انسانی است. استفاده از این واژه در موقعیتهای مختلف، نشاندهنده توجه به نیازها و خواستههای افراد است و میتواند به تقویت روابط میان افراد کمک کند. در واقع، احساس راضی بودن نه تنها بر کیفیت زندگی فرد تأثیرگذار است، بلکه میتواند به بهبود تعاملات اجتماعی و افزایش روحیه مثبت در جامعه نیز بینجامد. به همین دلیل است که در فرهنگ ما، رضایت و خرسندی همواره به عنوان یک هدف مهم در زندگی اجتماعی و فردی مطرح میشود و افراد به دنبال دستیابی به آن هستند. در نهایت، این واژه به ما یادآوری میکند که زندگی میتواند با پذیرش و قناعت به خوبی سپری شود و ما میتوانیم با داشتن نگرش مثبت، به آرامش و شادی دست یابیم.
راضی
لغت نامه دهخدا
نبوی راضی گر ز آنکه امیرت خوانم
من بدان راضی باشم که غلامم خوانی.منوچهری.چه رأی مرحوم القادر باللّه که خدای از وی راضی باد... ستاره ای بود درخشنده. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310 ).
اگر کم زنی هم بکم باش راضی
که دل را به بیشی هوایی نیایی.خاقانی.راضیم از عشق تو گر بدلی راضی است
لیک بر آن نیست او جمله بری میکند.خاقانی.نیک از بد مجوی و راضی باش
که ز نیکان ترا بدی ناید.خاقانی.و گر خویش راضی نباشد ز خویش
چو بیگانگانش براند ز پیش.سعدی ( بوستان ).راضیم امروز به پیری چو یوز.سعدی ( گلستان ).خدا از چنان بنده خرسند نیست
که راضی بقسم خداوند نیست.سعدی.بر خلق خدا حکم چنان کن که اگر
آن بر تو کند کسی که راضی باشی.آزرد اکبرآبادی ( از ارمغان آصفی ).- از خودراضی؛ آنکه از خویشتن خوشنود است. خودپسند.
- ناراضی؛ مقابل راضی بمعنای ناخشنود و ناخرسند.
|| بمجاز تسلیم. تن دردهنده. رضادهنده. حاضر باشنده: دیگر بقضاء او راضی ام.( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 341 ). معترف است در صورت نعمت باحسان او و راضی است در صورت بلیّت به آزمودن او. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 309 ). ناچار است راضی بودن برضا و قضاء خدای عزّ و جّل. ( تاریخ بیهقی ). بیعت کردم بسیّد خود... بیعت فرمانبردار و پیرو بودن و راضی بودن. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 315 ).
- راضی برضا؛ خشنود به آنچه خدا میخواهد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به راض شود.
|| در تداول عامه، متقاعد بودن. ایراد ندارنده: راضیم، حرفی ندارم. || شادمان باشنده. || قانع. || مطمئن و خاطرجمع. || راغب. || مطیع؛ راضی برضای شما، مطیع و خرسند به اراده و میل شما. || لایق. || پسندیده. ( ناظم الاطباء ).
راضی. ( اِخ ) یزیدبن معتمد علی اﷲ عبادی. رجوع به ابوالقاسم محمد المعتمد علی اﷲ در همین لغت نامه شود.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (تصوف ) ویژگی سالکی که به مقام رضا رسیده است.
فرهنگ فارسی
خشنودشونده، خشنود، شادمان، خوشدل، خرسند
( صفت ) ۱ - خوشنود خوشدل. ۲ - خردسند قانع. توضیح: در اصل راضی بمعنی خشنود و خوشحال است و با قانع بمعنی خردسندی فرق دارد ولی بعدا به معنی آن استعمال شده.
یزید بن معتمد علی الله عبادی
فرهنگ اسم ها
معنی: خشنود، قانع
دانشنامه عمومی
راضی (فیلم). راضی ( به هندی: Raazi ) فیلمی است محصول سال ۲۰۱۸ و به کارگردانی میگنا گلزار است. در این فیلم بازیگرانی همچون آلیا بات، ویکی کائوشال، راجیت کاپور، جایدیپ اهلاوات، سانجای سوری ایفای نقش کرده اند.
در سال ۱۹۷۱ در جریان جنگ هند و پاکستان دختری بیست ساله به نام سهمت ( آلیا بات ) به در خواست پدرش تصمیم می گیرد کالج را رها کرده و برای جاسوسی هند در پاکستان و کمک به وطنش آموزش های لازم را ببیند. در ادامه چالش هایی که او در این راه با آنها مواجه می شود به تصویر کشیده می شود …
دانشنامه اسلامی
نامش محمد و کنیه اش ابوالعباس و لقبش الراضی بالله بود. او فرزند مقتدر بن معتضد بود. او در سال 322 به خلافت رسید و به مدت شش سال و دو ماه بر مسند خلافت تکیه زد.
در زمان خلافت او فساد در حکومت عباسیان ریشه دوانده بود و دادن رشوه برای بدست آوردن مناصب حکومتی امری معمول شده بود. زنان و نظامیان در امور حکومتی دخالت می کردند.
در این هنگام قدرت واقعی بدست فرمانده سپاه، ابن یاقوت حاجب افتاد که علاوه بر فرماندهی سپاه توانست به جای وزیر، تسلط بر دستگاه مالی را نیز بدست آورد ولی دوران اقتدارش کوتاه بود و راضی بار دیگر خود قدرت را بدست گرفت و ابن مقله را به وزارت گماشت. سپس کوشید تا اوضاع و احوال را آرام کند و در نتیجه شیعیان افراطی و حنبلیان را شکنجه می داد، با این وجود تحمل دشواری های فزاینده مالی بیش از قدرت خلیفه بود.
راضی پس از 6 سال و 2 ماه حکومت در ربیع الاول 329 ق چشم از جهان فروبست.
ویکی واژه
جملاتی از کلمه راضی
با پای برهنه راضی از دست و چکش با فرق شکسته شاکر از بازو داس
خاک در تو گردم اگر آسمان ز رشک راضی شود که بر سر کویت وطن کنم
چونک بی آتش مرا گرمی رسد راضیم گر آتشش ما را کشد