دومی

لغت نامه دهخدا

دومی. [ دُ وُ ] ( ص نسبی، اِ ) دویمی. ( ناظم الاطباء ). که در مرتبه دوم قرار دارد پس از اولی. آخر. اُخری ̍. ثانیه. ثانی. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به دوم شود.
دومی. [ ] ( اِخ ) عبداﷲبن جعفر. از علمای نحو و با ابوالفرج محمدبن اسحاق الندیم صاحب الفهرست قریب العهد بوده است و به نوشته ابن ندیم او راست:
1 - کتاب القوافی. 2 - کتاب اللغات. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) در مرحله دوم دومین.

جمله سازی با دومی

که تا الطاف مخدومی شمس الحق تبریزی ببیند دیده دشمن نماند کفر و انکاری
ای در منای عشق وفا اولین ذبیح وی در مقام صبر و صفا دومین خلیل
آیاگاوا گوروجی (به ژاپنی: 綾川 五郎次) کُشتی‌گیر سوموی اهل استان توچیگی در کشور ژاپن است که دومین کشتی‌گیر دارای رتبهٔ یوکوزونا محسوب می‌شود.
اثر فیض ز معدومی فرصت خجل است صبح این باغ نفس در پس دیوار دمید
دومین شرط آن که از سر رای گردد این راه را طلسم‌گشای
شاکرم زانعام مخدومی که گفتی با رقیب بیشتر در بخش غم با عاشق درویش من
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب فال احساس فال احساس فال تاروت فال تاروت فال کارت فال کارت