اندرونه

لغت نامه دهخدا

اندرونه. [ اَ دَ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) اندرون. داخل. ( فرهنگ فارسی معین ) ( از شعوری ج 1 ورق 130 ). || باطن. ( فرهنگ فارسی معین ). || در اصطلاح پزشکی مجموع اعضا و انساجی که در داخل شکم زیر پرده جنب قرار دارند که شامل معده و روده ها و کبد و لوزالمعده و طحال و کلیتین و روده بند و صفاق و مثانه و سایر بافتهای داخل شکم میشود. احشاء و امعاء. احشاء.( از فرهنگ فارسی معین ). || پیراهن و چادرو لباسی که در زیر قبا پوشند. ( ناظم الاطباء ). چادرشب. ( از شعوری ج 1 ورق 130 ). شعار. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

۱. اندرون، درون، درونی، داخل.
۲. باطن.
۳. (زیست شناسی ) اعضای درون شکم جانوران از معده، کبد، روده ها، و غیره، امعا، احشا.

فرهنگ فارسی

اندرون، درون، درونی، داخل، باطن، امعائ، احشائ، اعضای درون شکم جانوران ازمعده وکبدوروده هاوغیره
( اسم ) ۱ - اندرون داخل. ۲ - باطن. ۳ - مجموع اعضاانساجی که در داخل شکم زیر پرد. جنب قرار دارند که شامل معده و روده ها و کبد و لوزالمعده و طحال و کلیتین و روده بند و صفاق و مثانه و سایر بافتهای داخل شکم میشوداحشائ و امعائ احشائ.

جمله سازی با اندرونه

💡 اندرونی کاندرونها مست ازوست نیستی کین هستهامان هست ازوست

💡 پس سلیمان اندرونه راست کرد دل بر آن شهوت که بودش کرد سرد

💡 راه کن در اندرونها خویش را دور کن ادراک غیراندیش را

💡 اندرونها جمله کانون می شود دود از دلها به گردون می شود

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
چیپ یعنی چه؟
چیپ یعنی چه؟
زه یعنی چه؟
زه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز