شخول

لغت نامه دهخدا

شخول. [ ش َ / ش ِ ] ( اِ، اِمص ) شخل. شخیل. ( غیاث اللغات ). صفیر و صدایی که در وقت آب خوردن اسبان را کنند تااسب را میل با آب خوردن بیشتر شود. ( از برهان ). صفیر. ( غیاث اللغات ). صفیری که هنگام آب خوردن اسب زنندو آن را بدین آواز ترغیب بر آب خوردن کنند. ( ناظم الاطباء ). شافوت. || ناله. فریاد. بانگ و نعره. ( برهان ). نعره. غرش و زاری. فریاد و فغان. ( ناظم الاطباء ). بانگ. فریاد. نعره. ( غیاث اللغات ). || استغاثه. فریادی که هنگام استعانت و یاری کنند. ( ناظم الاطباء ). || ضعف و سستی. ناتوانی. پژمردگی و سستی بدن. ( ناظم الاطباء ). پژمردگی. ( برهان ). || به ناخن کندن و به منقار گزیدن جانور گوشت را. ( غیاث اللغات ). رجوع به شخولیدن شود.

فرهنگ معین

(شُ ) (اِ. ) = شخیل. شخل: ۱ - بانگ. ۲ - سوت، صفیر. ۳ - ناله. ۴ - پژمردگی.

فرهنگ عمید

۱. سوت، سفیر.
۲. ناله.
۳. فریاد.

فرهنگ فارسی

۱ - بانگ فریاد. ۲ - سوت صفیر. ۳ - ناله. ۴ - پژمردگی افسردگی.

ویکی واژه

شخیل. شخل:
ب
سوت، صفیر.
ناله.
پژمردگی.

جمله سازی با شخول

عشق ار سماع باره و دف خواه نیستی من همچو نای و چنگ غزل کی شخولمی
آن شخولیدن به کره می‌رسید سر همی بر داشت و از خور می‌رمید
می‌شخولیدند هر دم آن نفر بهر اسپان که هلا هین آب خور
تو دعا را سخت گیر و می‌شخول عاقبت برهاندت از دست غول
گفت کره می‌شخولند این گروه ز اتفاق بانگشان دارم شکوه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال شمع فال شمع فال قهوه فال قهوه فال انبیا فال انبیا