آدمی خوار

لغت نامه دهخدا

( آدمیخوار ) آدمیخوار. [ دَ خوا/ خا ] ( نف مرکب ) مردم خوار. آدمیخواره:
آدمیخوارند اغلب مردمان.مولوی.

فرهنگ عمید

( آدمی خوار ) = آدم خوار

فرهنگ فارسی

( آدمیخوار ) ( اسم ) ۱- آنکه انسانرا خوراک خود قرار دهد. ۲ - بسیار وحشی.
مردم خوار

ویکی واژه

آدمی‌خوار
(قدیمی): آدمخوار. در جنگ‌ مغولانِ آدمیخوار... شهید شد. «نفیسی»

جمله سازی با آدمی خوار

درین وحشت سرای آدمی خوار که هیچش نزد دانا نیست مقدار
شبی چون زنگیان آدمی خوار سراپا زهر همچون سهمگین مار
نه شب زنگی آدمی خوار بود و یا هندوی زشت کردار بود
پری شد در دلم زین آدمی خوار بفضل خویش زین دیوم نگهدار
نظر بر ماهِ تابان گر فکندم به چشمم آدمی خواری برآید
آدم زنده هم نمانده، دریغ کآدمی خوار گشته قابله‌ها