بدنهادی

لغت نامه دهخدا

بدنهادی. [ ب َ ن ِ / ن َ ] ( حامص مرکب ) خیانت و نمک بحرامی و افساد و دشمنی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

بد سرشتی بد طینتی بد ذاتی.

جمله سازی با بدنهادی

وَ قالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ معناه: بل مکرکم باللیل و النهار اذ تأمروننا ان نکفر باللّه و نجعل له اندادا « مفسران گفتند: معنی آیت آنست که سفله و پس روان گفتند: مهتران خویش را و سروران کفر را که: ساز بد شما بود و کوشش کژ شما که ما را بکفر و شرک میفرمودید. قومی گفتند که: این سخنی است که ایشان بر عادت دنیا گویند چنانک مردم از روزگار بد شکایت کند و ذمّ دهر گوید و برین قول معنی آنست که: بد سازی جهان بود با ما و بدنهادی شبانروز ما را و در شواذّ خوانده‌اند: بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ من الکرور بلکه روزگار میگذشت و شبانروز می‌پیوست بر فرمودن شما ما را که تا باللّه کافر شویم و او را همتایان گوئیم.
در پناه بدنهادی می توان ایمن نشست نیش دایم پاسبان خانه زنبور بود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ارق ملی یعنی چه؟
ارق ملی یعنی چه؟
اوشاخ یعنی چه؟
اوشاخ یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز