در فرهنگ لغت دهخدا، امنیت به معنای عدم ترس و احساس آرامش تعریف شده است و به حالتی اشاره دارد که فرد در آن از نگرانی و اضطراب دور باشد. بهطور کلی، به معنای وضعیت یا شرایطی است که در آن فرد یا جامعه از خطرات و تهدیدات محفوظ میماند. این تعریف ساده به ما میآموزد که امنیت بهطور مستقیم با رفع تهدیدات و خطرات مرتبط است. با این حال، مفهوم امنیت در طول زمان به تدریج پیچیدهتر و چندبعدیتر شده است. امنیت جسمی به معنای حفاظت از خود، کارکنان، تجهیزات، نرمافزارها، شبکهها و دادهها در برابر تهدیدات و حوادث فیزیکی است که میتواند به آسیب یا خسارت جدی به افراد، شرکتها، سازمانها یا مؤسسات منجر شود. این نوع شامل محافظت در برابر آتشسوزی، سیل، بلایای طبیعی، سرقت، خرابکاری و اقدامات تروریستی میباشد. اگرچه بسیاری از این خطرات تحت پوشش بیمه قرار دارند، اما تمرکز بر نوع جسمی میتواند به کاهش خسارات و جلوگیری از هدررفت زمان، پول و منابع ناشی از این حوادث کمک کند.
امنیت
لغت نامه دهخدا
- امنیت دادن؛ راحت و آسوده و بی بیم گردانیدن: مملکت را امنیت داده است.
امنیت. [ اُ نی ی َ ] ( ع اِ ) آرزو. ( منتهی الارب ) ( مقدمه لغت میر سید شریف جرجانی ) ( مؤیدالفضلاء ). آرزو و امید. ( غیاث اللغات ). آرزو و مراد.( آنندراج ) ( از مؤید الفضلاء ). آرزو و خواهش. ( ناظم الاطباء ). آرزو. خواهش. امید. ( فرهنگ فارسی معین ). خواهش نفس. آنچه بآرزو خواهند. خواسته بآرزو. ( حواشی کلیله و دمنه چ مینوی ص 14 و 56 ). بغیت. آنچه آرزو شود و مقدور گردد. ( از اقرب الموارد ). کام. امل. مطلوب: ایزد تعالی و تقدس همیشه روی زمین بجمال عدل... شاهانشاه عادل... آراسته دارد و در دین و دنیا بغایت همت و قصارای امنیت برساناد. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 14 ). و آنگاه خود این معانی [ خوردن و بوییدن و... ] بر قضیت حاجت و اندازه امنیت هرگز تیسیر نپذیرد. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 56 ). بیک تعریک راه مکاید ایشان را بسته گردانیم و ترا بنهایت همت و غایت امنیت برسانیم. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 315 ). درترجمه این امنیت و تعلل بادراک این منیت روزگاری میگذاشتم. ( سندبادنامه ). حکم قضا وتقدیر خدای عز و جل آن امکان نداد و آن امنیت بحصول موصول نشد. ( ترجمه ٔتاریخ یمینی ). منتهای امنیت و غایت مرتبت من بنده بیش از آن منصب نتواند بود. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
بطّ حرص است و خروس آن شهوت است
جاه چون طاوس و زاغ امنیت است.مولوی.|| دروغ. ( از اقرب الموارد ) ( مقدمه لغت سید شریف جرجانی ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ) ( مؤید الفضلاء ). || آنچه خوانده میشود. ( از اقرب الموارد ). ج، امانی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( مص ) احتیاج. نیازمند شدن. ( مقدمه لغت سید شریف جرجانی ). || خواندن. ( مهذب الاسماء ). کتاب خواندن. ( مؤید الفضلاء ).
امنیة. [ اُ نی ی َ ] ( ع اِ ) رجوع به امنیت شود.
فرهنگ معین
(اُ یَّ ) [ ع. امنیة ] ( اِ. ) نک اُمنِیّه.
فرهنگ عمید
۲. آرامش و آسودگی.
فرهنگ فارسی
(اسم ) سرباز مائمور حفظ انتظام و آرامش در طرق و شوارع و قری و قصبات ژاندارم امنیه (اسم ) آرزو خواهش امید. جمع: امانی.
آرزو و امید
ویکی واژه
نک اُمنِیّه.
در امان بودن.
جملاتی از کلمه امنیت
امروز در زیارت دار است امنیت آن سر که بر سر زانو گذاشتیم
ظهور حسن تو امنیتی به دوران داد که پادشه ز رعیت نمی ستاند باج