اعطاف

لغت نامه دهخدا

اعطاف. [ اَ ] ( ع اِ ) مهربانیها. ج ِ عطف. ( از کنز از غیاث اللغات ). ج ِ عِطْف. مهربانیها. ( آنندراج ) ( از ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). || ج ِ عِطْف، بمعنی کرانه و جانب و بغل. ( ناظم الاطباء ): همه آن کفار را در اعطاف آن سهول و خبال و اکناف کهوف و غلال بشمشیر اسلام بفناء رسانیدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 352 ). به اطراف و اعطاف جهان فتحنامه ها روان کرد. ( ایضاً ص 48 ). اعطاف زمین از زحمت لشکر او متزلزل شد. ( ایضاً ص 120 ).

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع. ] (مص ل. ) ۱ - مهربانی و لطف کردن. ۲ - توجه و میل کردن.

فرهنگ عمید

= عِطف

فرهنگ فارسی

جمع عطف به معنی جانب و بغل و کرانه چیزی
مهربانیها. جمع عطف

ویکی واژه

مهربانی و لطف کردن.
توجه و میل کردن.

جمله سازی با اعطاف

آنکس که دل از هر دو جهان در کرمت بست بر وی چه بود گر بگشائی در اعطاف
فاتت تجر علی السماء ذیولها میاسه الاعطاف فی جاراتها
علیم نیست به عالم کسی زمنطق طیر به غیر ذات سلیمان کامل الاعطاف
کوه سنگین دل اگر نظم تو بر وی خوانند چون درختش متمایل شود از ذوق اعطاف
زهی فرخ ایالت والا که فراعطافش از اندیشه نظم و ربط امور خویشم بیش از آنچه دل می خواست آسوده داشت، و دامان استغنا را به توسط این و آن و تفقد آن و این آلوده نکرد، مصرع: چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار. آقا محمد را به رحمت والا که ولیعهد حفظ خداست سپردم، فرد:
یحکن لاعطاف الربی و جیوبها غلائل و شی مبهج و مطارفا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
شیمیل
شیمیل
متفاوت
متفاوت
همچنین
همچنین
تعمیم
تعمیم