آرمیدگی

لغت نامه دهخدا

( آرمیدگی ) آرمیدگی. [ رَ دَ / دِ ] ( حامص ) حالت و چگونگی آرمیده. طمأنینه. آرامش. آرام.

فرهنگ فارسی

( آرمیدگی ) حالت و کیفیت آرمیده آرامیدگی
آرامش آرام

جمله سازی با آرمیدگی

قسم به عزلتِ عنقا که کویِ خاموشان به آرمیدگیِ مُلکِ بی‌نشانی نیست
به آرمیدگی طبع بیدماغ بنازم که بوی یوسف اگر پیرهن درّد خسک استش
به آرمیدگی وضع خویش می‌نازبم چو آب آینه در جلوه‌ کرده‌ایم وطن
سیلاب از شتاب به صد رنگ می شود بر یک قرار، آب گهر ز آرمیدگی است
یک دیده خواب راحت سیمابم آرزوست بی طاقتی به مذهب ما آرمیدگی است
نبسته لب ز سخن، آرمیدگی مطلب نکرده رخنه دیوار استوار مخسب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
میسترس
میسترس
کونی
کونی
تعداد
تعداد
فال امروز
فال امروز