آرمیدگی
فرهنگ فارسی
آرامش آرام
جمله سازی با آرمیدگی
قسم به عزلتِ عنقا که کویِ خاموشان به آرمیدگیِ مُلکِ بینشانی نیست
به آرمیدگی طبع بیدماغ بنازم که بوی یوسف اگر پیرهن درّد خسک استش
به آرمیدگی وضع خویش مینازبم چو آب آینه در جلوه کردهایم وطن
سیلاب از شتاب به صد رنگ می شود بر یک قرار، آب گهر ز آرمیدگی است
یک دیده خواب راحت سیمابم آرزوست بی طاقتی به مذهب ما آرمیدگی است
نبسته لب ز سخن، آرمیدگی مطلب نکرده رخنه دیوار استوار مخسب