برجسته در زبان فارسی، واژهای غنی با طیف وسیعی از معانی است که در موقعیتهای گوناگون، جلوههای متفاوتی از خود را نمایان میسازد. این واژه را میتوان به طور یکپارچه، از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار داد: این واژه به هر چیزی اطلاق میشود که از سطح معمول خود بالاتر آمده و به چشم میآید؛ مانند نقوش برجسته روی یک اثر هنری که از بستر خود جلوتر زدهاند، یا ویژگیهای چهرهای که به واسطه استخوانبندی خاص، برجسته به نظر میرسند. این بعد، به جنبه ملموس و قابل رویت اشاره دارد. این واژه به معنای مشهور، نامدار و شناختهشده است. فردی برجسته، کسی است که در حوزه فعالیت خود به شهرت رسیده و نامش بر سر زبانها افتاده است؛ خواه این شهرت در عرصه هنر، علم، ورزش یا سیاست باشد. در این مفهوم، برجستگی مترادف با دیده شدن و تاثیرگذاری در جامعه است. این واژه با این معانی یکپارچه، نشاندهنده توانایی زبان فارسی در بیان ظرافتهای معنایی است و کاربرد آن، بسته به بافت کلام، میتواند جنبه فیزیکی، اجتماعی، ارزشی، کیفی یا تمایزی داشته باشد.
برجسته
لغت نامه دهخدا
برجسته. [ ب َ ج َ ت َ /ت ِ ] ( ن مف مرکب ) با افراز برآمده. ( ناظم الاطباء ). || جسته و جهیده. || چست و چالاک.( فرهنگ فارسی معین ). || مناسب و لایق. ( ناظم الاطباء ). خوب و پسندیده و ممتاز و عالی. ( فرهنگ فارسی معین ). باموقع. ( ناظم الاطباء ). || شخص معروف و بزرگ. ج، برجستگان. ( فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ معین
(بَ جَ یا جِ تِ ) (ص. ) ۱ - جهیده. ۲ - برآمده. ۳ - ممتاز، عالی.
فرهنگ عمید
۱. برآمده، بالاآمده، بلندی پیداکرده.
۲. بزرگ و معروف.
فرهنگ فارسی
( اسم صفت ) ۱- جهیده. ۲- بر آمده بالا آمده. ۳- شخص معروف و بزرگ. جمع: برجستگان. ۴- خوب پسندیده. ۵- ممتاز عالی. ۶- چست چالاک.
فرهنگستان زبان و ادب
{marcato (it. ), marcando (it. )} [موسیقی] کیفیت تنی که متمایز و واضح نواخته می شود
ویکی واژه
جهیده.
برآمده.
ممتاز، عالی.
جمله سازی با برجسته
💡 به این قصیده برجسته شد تدارک عیبم که دختر و پسرم توأمان بیکدگر آمد
💡 سرو برجسته بستان رعونت بودی شاخ گل دست نشان قد دلجوی تو بود
💡 مصرع برجسته ام دیوان موجودات را زود می آیم به خاطر گر فراموشم کنند