بد حالی

بدحالی به وضعیتی اشاره دارد که در آن فرد احساس ناخوشی یا بدی می‌کند. این حالت می‌تواند ناشی از بیماری، ضعف جسمی یا حتی ناامیدی و یأس باشد. در اصطلاحات پزشکی، بدحالی به معنای آسیب یا ضرر به وضعیت عمومی فرد نیز تعبیر می‌شود. برای مثال، در سفرنامه ناصرخسرو، نویسنده به تجربه‌ای اشاره می‌کند که در آن به خاطر بدحالی و برهنگی احساس شرم کرده است. بدحالی می‌تواند به حزن و اندوه نیز منجر شود، و این احساسات در زندگی روزمره ما تاثیر زیادی دارند. به طور کلی، بدحالی نه تنها به وضعیت جسمانی بلکه به وضعیت روحی و روانی افراد نیز مرتبط است و می‌تواند نشانه‌ای از مشکلات عمیق‌تر در زندگی باشد.

لغت نامه دهخدا

بدحالی. [ ب َ ] ( حامص مرکب ) بدی وضع و حالت. ناخوشی. ( از ناظم الاطباء ). ضراء. ( ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). ضر. ضرر. ضاروراء. رثاثة. رثوثة. بذاذت. ( منتهی الارب ): مردی با اسپی نزدیک من فرستاد که چنانکه هستی برنشین و نزدیک من آی. من از بدحالی و برهنگی شرم داشتم. ( سفرنامه ناصرخسرو ). || مأیوسی و ناامیدی. || حزن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

بدی وضع و حالت ناخوشی.

فرهنگستان زبان و ادب

{illness} [پزشکی] بدتر شدن حالت ها و کارکردهای جسمی و اجتماعی و عاطفی و ذهنی فرد در مقایسه با وضعیت قبلی او

ویکی واژه

malore

جمله سازی با بد حالی

پس چرا باید که باشد با نکو ذاتی تو بنده بد حالی خود بیحد و غایت یافته
دلم ز یاد تو یک لحظه نبد حالی عجب که یاد نزاری ناتوان کردی
ز بد حالی چو چشمش گشت مضطر برادر گفت کای جان برادر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال تاروت فال تاروت فال انگلیسی فال انگلیسی فال تاروت فال تاروت