بازیچه

بازیچه به معنای بازی کوچک، تصغیر بازی، وسیله‌ای برای بازی است. همچنین آنچه که برای بازی کردن استفاده می‌شود و به آنچه کودکان با آن بازی می‌کنند، در زبان هندی کهلونا می‌گویند. این واژه، اگرچه به ظاهر به معنای کوچک کردن بازی است، اما در واقع کلمه‌ای است که برای نسبت دادن به این وسیله به کار می‌رود. ملعبه، لُعبَت، عروسک و اُلعوبَه، به اشیایی اطلاق می‌شود که برای بازی کردن استفاده می‌شوند.

لغت نامه دهخدا

بازیچه. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ مصغر ) بازی خرد. ( یادداشت مؤلف ). تصغیربازی. ( ناظم الاطباء ). || آلت بازی. آنچه بدان بازی کنند. ( برهان قاطع ). آنچه بدان اطفال بازی کنند و بهندی کهلونا گویند. بازیچه، اگر چه در ظاهر تصغیر بازی است، مگر تحقیق آن است که کلمه چه در این لفظ برای نسبت است. ( غیاث اللغات ). ملعبه. ( فرهنگ شعوری ج 1 ص 192 ) ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ).لُعبَت. ( زمخشری ) ( دهار ). عروسک. اُلعوبَه. ( منتهی الارب ). بدانچه بازی کنند. ( شرفنامه منیری ). عَرعَرَه. ( منتهی الارب ). آلت و چیزی که بدان بازی کنند. ( ناظم الاطباء ). اسباب بازی در تداول امروز

فرهنگ معین

(چِ ) (اِمصغ. ) ۱ - آنچه با آن بازی می کنند. ۲ - اسباب بازی. ۳ - مسخره، ملعبه.

فرهنگ عمید

۱. هرچه با آن بازی کنند.
۲. اسباب بازی کودکان.
۳. [قدیمی] غیر جدی، مزاح، شوخی: نگویند از سر بازیچه حرفی / کزآن پندی نگیرد صاحب هوش (سعدی: ۹۵ ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آنچه که بدان بازی کنندملعبه ۲ - اسباب بازی کودکان.۳ - مسخره ملعبه. یا بازیچ. روم و زنگ. دنیا ( باعتبار روز و شب ).

جملاتی از کلمه بازیچه

و گر صد باب حکمت پیش نادان بخوانند آیدش بازیچه در گوش
چو می‌مردند می‌گفتند هیهات کزین بازیچه دور افتاد شهمات
یکایک ابر اشتری راهوار به بازیچه درکوی و برزن سوار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم