انداد

لغت نامه دهخدا

انداد. [ اَ ] ( اِ ) هر گیاهی که به بینی رنج رساند. ( ناظم الاطباء ). تره تیزک. کیکیز. جرجیر. مردم سیستان تره تیزه گویند. ( از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 103 الف ). جرجیر دشتی. ایهقان. ( یادداشت مؤلف ). || گچ. ( ناظم الاطباء ). در برخی جاها به معنی اندود و کاه گل بکار رود. ( از شعوری ج 1 ورق 103 الف ).
انداد. [ اِ ] ( ع مص ) پراکندن اشتران را. ( منتهی الارب ) ( ازناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
انداد. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ نِدّ. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( دهار ) ( ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). همتایان. همانندان. امثال. نظرا. ( فرهنگ فارسی معین ).
انداد. [ اَ ] ( اِخ ) دهی است از بخش حومه شهرستان مشهد با 617تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات،پنبه و کنجد است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع. ] (اِ. ) جِ ندّ، مثل، مانند، همتا.

فرهنگ عمید

= نِد

فرهنگ فارسی

به معنی مثل، مانند، همتا، نظیر
( اسم ) جمع ند همتایان همانندان امثال نظرا.
ده از بخش حومه شهرستان مشهد آب از قنات ٠ محصول: غلات پنبه و کنجد ٠

ویکی واژه

جِ ندّ؛ مثل، مانند، همتا.

جمله سازی با انداد

تو چنین غافل و جان داده جهانی ز غمت گرچه قصاب ز جاندادن میشش چه خبر
گفت: او را دو دعا مستجاب بود. یکی آنکه گفتی بار خدایا هرکه را ایمان داده ای بده و هرکه را ایمانداده باز مستان. از این دو دعا یکی در حال اجابت افتاد تا هرکه را ایمان داده بود بازنگرفت و دیگر در حال مرگ تا ایشان را اسلام روزی کرد.
آپودم یا اپدم، روستایی در دهستان زیربانداد بخش مرکزی شهرستان لاشار در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
۲۸. ۱۹۹۶،  روسیه، مسکو: هژیر رحمانداد، افشین شاملی و علیرضا شایسته مدال طلا،مهرداد ملیحی مدال نقره (نفرات ذخیره: علیرضا حیدری و کاوه کاهن).
و عن ابی هریره رض قال، قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلم: «لا تحلفوا بآبائکم و لا بالانداد، و لا تحلفوا الّا باللّه، و لا تحلفوا باللّه الّا و انتم صادقون».
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال تماس فال تماس فال اعداد فال اعداد فال شمع فال شمع