الوف

الوف در زبان فارسی به معنای هزار است و در محاورات و نوشته‌های رسمی و ادبی به کار می‌رود، این واژه به تعداد بسیار زیاد دلالت دارد و به مفهوم کثرت و فراوانی است.

علاوه بر این، الوف معنی دیگری نیز دارد که شامل انس‌گیرنده یا زودجوش است و به معنای کسی می‌باشد که به راحتی با دیگران ارتباط برقرار می‌کند و الفت می‌گیرد.

لغت نامه دهخدا

الوف. [ اَ ] ( ع ص ) بسیار الفت گیرنده. ج، اُلُف. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). خوگر. زودجوش. زودانس. کثیرالالفة:
خیره خلق الوف تو بی جرم
بچه معنی ز من شده ست نفور؟مسعودسعد.
الوف. [ اُ ] ( ع اِ ) ج ِ اَلف. هزاران. ( از غیاث اللغات ) ( از اقرب الموارد ) ( از آنندراج ). هزارگان، جمع دیگر آن آلاف است. ( اقرب الموارد ): اء لم تر الی الذین خرجوا من دیارهم و هم الوف حذرالموت ( قرآن 243/2 )؛ یعنی ندانسته اید قصه ایشان که از سراهای خود بیرون رفتند، و ایشان هزاران بودند فراوان بپرهیز از طاعون. ( کشف الاسرار ج 1 ص 642 ).
الوف. [ ] ( اِخ ) ( الخوری ) میخائیل. او راست: مختصر تاریخ الیونان القدیم. رجوع به معجم المطبوعات ج 1 ستون 465 شود.
الوف. [ ] ( اِخ ) میخائیل موسی بعلبکی. او راست: تاریخ بعلبک. رجوع به معجم المطبوعات ج 1 ستون 465 شود.
الوف. [ ] ( اِخ ) ندره نکولا. او راست: ضحایا البشریة که مجموعه مقالاتی است. ( از معجم المطبوعات ج 1 ستون 465 ).

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع. ] (ص. ) خوگیر، مهرجوی.
( اُ ) [ ع. ] جِ الف. ۱ - هزاران، هزارها. ۲ - هزارگان.

فرهنگ عمید

خوگیر، بسیارالفت گیرنده.
= اَلْف

فرهنگ فارسی

بسیار الفت گیرنده، خوگیر
جمع الف. ۱ - هزاران هزارها. ۲ - هزارگان. یا آلاف الوف.
ندره نکولا او راست: ضحایا البشریه که مجموعه مقالاتی است.

جملاتی از کلمه الوف

ذهب الوفاء ذهاب امس الداهب والناس بین مخایل و مآرب
بی زخمه هیچ چنگی آب و نوا ندارد می‌کش تو زخمه زخمه گر چنگ بوالوفایی
عشرات و مآت، باز الوف همچو خط است و سطح و نقش حروف
و قیل وعدا مسئولا ای تسئله الملائکة لهم، لانّ الملائکة قالوا: رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدْتَهُمْ. و قیل مسئولا واجبا لانّ الکریم اذا سئل یری الاجابة واجبة. قال ابن عباس: وعدهم الجزاء فسألوه الوفاء و کل واجب مسئول و ان لم یسئل.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم