اظهار

اظهار به معنای بیان کردن یا ابراز کردن احساسات، نظرات و افکار است. این واژه در بسیاری از زمینه‌ها کاربرد دارد و می‌تواند شامل اعلام نظر در مورد مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی باشد. اظهار نظر به عنوان یک حق و وظیفه اجتماعی، نقش مهمی در شکل‌گیری افکار عمومی و تصمیم‌گیری‌های جمعی ایفا می‌کند. زمانی که فردی نظری را بیان می‌کند، در واقع به تبادل اطلاعات و تجربیات پرداخته و به دیگران این امکان را می‌دهد که از دیدگاه‌ها و احساسات او آگاه شوند. این عمل می‌تواند به تقویت روابط اجتماعی و افزایش هم‌فکری میان افراد منجر شود. همچنین، اظهار احساسات در محیط‌های خانوادگی و دوستانه می‌تواند به بهبود روابط و ایجاد فضای صمیمی‌تر کمک کند. در نهایت، اهمیت اظهار در زندگی روزمره و اجتماعی ما نشان‌دهنده نیاز به ارتباط مؤثر و تبادل نظر میان افراد است.

لغت نامه دهخدا

اظهار. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ ظُهر. ( از اقرب الموارد ).
اظهار. [ اِ ] ( ع مص ) آشکارا کردن. ( ترجمان ترتیب عادل ص 14 ) ( مؤید الفضلاء ) ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ). پیدا نمودن و ظاهر کردن. ( فرهنگ نظام ). فاش کردگی. آشکارکردگی. ( ناظم الاطباء ). پیدا کردن. ( غیاث از منتخب ). بازنمودن. ( یادداشت مؤلف ). ظاهر ساختن. علنی کردن. برملا ساختن. برملا کردن. نمودن. بنمودن. هویدا کردن. پدیدار کردن یا ساختن. پدید کردن. آشکار کردن امری را. ( از متن اللغة ): ورودالرسول من بغداد و اظهار موت الخلیفة. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 289 ). لیکن هوای تو به اظهار آن رخصت نمیداد. ( کلیله و دمنه ). و در فارسی اغلب با مصدرهای کردن و ساختن و داشتن و مانند اینها بکار می رود.
- اظهار ادب کردن؛ ادب نمودن. احترام کردن. احترام و ادب نشان دادن. و رجوع به اظهار و اظهار کردن شود.
- اظهار اشتیاق کردن؛ علاقه نشان دادن به کسی یا چیزی. دلبستگی و شوق خویش نشان دادن.
- اظهار خصومت کردن؛ دشمنی نمودن و دشمنی آشکار کردن. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به اظهار شود.
- اظهار ساختن به کسی؛ معالنه. ( منتهی الارب ).
- اظهار سلطنت و جاه نمودن؛ پنج نوبت زدن. دست نمودن. ( از مجموعه مترادفات ص 44 ). و رجوع به مترادفات کلمه شود.
- اظهار عجز؛ نمودن ناتوانی. نشان دادن زبونی. پیدا ساختن عجز:
اظهار عجز پیش ستمگر روا مدار
اشک کباب باعث طغیان آتش است.؟و رجوع به اظهار شود.
- اظهار کوتاهی کردن؛ تقاصر. تکاؤل. ( منتهی الارب ). قصور نمودن. قصور و کوتاهی نشان دادن. و رجوع به اظهار شود.
- اظهار مافی الضمیر؛ افشای آنچه در دل نهفته باشد. ( ناظم الاطباء ). بیان منویات درونی. و رجوع به اظهار شود.
- اظهار مضمر؛ نزد بلغا آن است که شعری گفته شودبر وجهی که از حروف کلامی مخصوص، و یا از جمله حروف تهجی، هرچه شخصی در ضمیر خود گیرد، چون مصراع مصراع یا بیت بیت آن شعر بخوانند و از آن شخص پرسند که آن حرف در اینجا هست یا نه، و آن کس معین نماید معلوم شود که کدام حرف است، موافق قاعده ای که مقرر کرده اند. مثال آنچه از کلام مخصوص حرفی در خاطر کنند حرفی که در این مصراع:
سخن عشق جز به یار مگو هستند.
از اینها یکی را فرض کنند و بپرسند، معلوم گردد. از این دو بیت ( رباعی ):

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع. ] ۱ - (مص م. ) پدیدار کردن. ۲ - بیان کردن. ۳ - آگاه کردن. ۴ - ( اِ. ) قول، گفتار. ج. اظهارات.

فرهنگ عمید

۱. آشکار کردن، پدیدار کردن.
۲. بیان کردن.

فرهنگ فارسی

آشکارکردن، پدیدارکردن، بیان کردن
( مصدر ) ۱ - پدید کردن آشکار ساختن پدیدار کردن. ۲ - وانمودکردن باز نمودن. ۳ - آگاه کردن آگهی دادن آگاهیدن. ۴ - ( اسم ) قول گفتار. جمع: اظهارات. یا اظهار فضل. دانایی خود را نشان دادن.
فراموش نمودن. اظهار کسی حاجت وی را آن را پشت سر نهادن و از یاد بردن. از یاد بردن نیاز کسی از نظر خفیف و حقیر شمردن وی را. تظهیر. اظهار.

جملاتی از کلمه اظهار

بعد کشتن چه بود سود رفیق گیرم اظهار ندم‌ها کردی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال ای چینگ فال ای چینگ فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال چای فال چای