آشوفتن

این کلمه دارای معانی متنوعی است که عبارتند از:

پریشان شدن: در این معنا، آشوفتن به معنای دچار پریشانی یا سردرگمی شدن است. این حالت ممکن است ناشی از افکار، احساسات یا وضعیت‌های مختلفی باشد که فرد را آشفته می‌کند.

خشمگین شدن: در این کاربرد، آشوفتن به معنای خشمگین یا عصبانی شدن نیز به کار می‌رود. به نوعی، وقتی فردی دچار آشفتگی می‌شود، ممکن است به خشم یا ناراحتی نیز دچار گردد.

دگرگون شدن: در این معنا، آشوفتن به تغییر و دگرگونی در وضعیتی اشاره دارد. این تغییر می‌تواند در زمینه‌های مختلفی از جمله وضعیت روحی، احساسی یا حتی شرایط محیطی باشد.

بی‌نظم شدن: در این معنا، آشوفتن به عدم نظم و ترتیب اشاره دارد. به عنوان مثال، وقتی که یک مکان یا وضعیت بی‌نظم و آشفته می‌شود، می‌توان از این واژه استفاده کرد.

لغت نامه دهخدا

( آشوفتن ) آشوفتن. [ ت َ ] ( مص ) آشفتن. برآشفتن. غضبناک و خشمگین گردیدن. بهم برآمدن:
نه مردی بود خیره آشوفتن
بزیراندرآورده را کوفتن.فردوسی.- بیکدیگر آشوفتن؛ خشم گرفتن یکی بر دیگری:
دلیران بیکدیگر آشوفتند
همی گرز بر یکدگر کوفتند.فردوسی. || بهیجان آمدن. بهیجان آوردن:
چو لشکر سراسر برآشوفتند
بگرز و تبرزین همی کوفتند
سپاه اندرآمد ز جای کمین
سیه شد بر آن نامداران زمین.فردوسی.بهو چون سپه دید کآشوفتند
بفرمود تا کوس کین کوفتند.اسدی.لوت خوردند و سماع آغاز کرد
خانقه تا سقف شد پر دود و گرد
دود مطبخ گرد آن پا کوفتن
زاشتیاق و وجد و جان آشوفتن.مولوی. || منقلب شدن هوا و مانند آن:
ز بس گرز بر ترکها کوفتن
فتاد آسمان اندر آشوفتن.اسدی ( گرشاسب نامه ). || زیر و زبر شدن. رجوع به آشوفته شود. || برهم زدن با چوبی یا چیزی مانند آن توده ای را. زبرزیر کردن مجموعی را. آشوردن:
چو زنبور خانه برآشوفتی
گریز از محلت که گرم اوفتی.سعدی. || بهم خوردن، یعنی سرخ شدن و دردگن گشتن و رمد پدید آمدن ( در چشم ):
چشم بی شرم تو گر روزی برآشوبد ز درد
نوک خارش جا کشو باد ای دریده چشم و کون.منجیک.اسم مصدر و مصدردوم آن آشوب است. آشوفتم. برآشوب.

فرهنگ معین

( آشوفتن ) (تَ ) (مص ل. ) آشفتن.

فرهنگ عمید

( آشوفتن ) ۱. پریشان شدن.
۲. خشمگین شدن، به هم برآمدن: نه مردی بُوَد خیره آشوفتن / به زیراندرآورده را کوفتن (فردوسی: ۴/۲۶۳ ).

ویکی واژه

/آشوفتَن/
(قدیم): تندی کردن. آشفتن. دلیران به یک دیگر آشوفتند/... «فردوسی»

جمله سازی با آشوفتن

چو دریا ز کینه بر آشوفتند به یکدیگر از بر همی کوفتند
دو لشکر بران سان برآشوفتند همی بر سر یکدگر کوفتند
چو شیران جنگی برآشوفتند پر از خشم اندامها کوفتند
چو شیر دژ آگه برآشوفتند همی کوس کینه رو کوفتند
سرانجام هر دو بر آشوفتند بن نیزه را بر زمین کوفتند
بفرمود تا لشگر آشوفتند به یک‌باره نوبت فرو کوفتند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال تک نیت فال تک نیت فال فنجان فال فنجان فال امروز فال امروز