شاماخ

لغت نامه دهخدا

شاماخ. ( اِ ) نام نوعی از غله است و دانه های آن بغایت کوچک میباشد. ( برهان قاطع ).نوعی از حبوب مأکول است بسیار ریزه بهندی شاماک و ساوان نامند. ( از فرهنگ نظام ). قسمی ارزن. ( ناظم الاطباء ). ارزن. جاورس و گاورس. ( از دزی ج 1 ص 716 ). غله سالوا. ( الفاظ الادویه ).
شاماخ. ( اِ ) سینه بند زنان را گویند و آن پارچه ای باشد که زنان پستانهای خود را بدان بندند. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). شاماخچه.شاماخجه. شاماک. شاماکچه. رجوع به این کلمات شود.

فرهنگ معین

(اِ. ) = شاماک: ۱ - سینه بند، پستان بند. ۲ - نوعی غله که دانه های بسیار کوچک دارد.

فرهنگ عمید

۱. نوعی ارزن.
۲. = شاماک

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - شاماک. ۲ - نوعی غله که دانه های بسیار کوچک دارد.
سینه بند زنانرا گویند و آن پارچه باشد که زنان پستانهای خود را بدان بندند.

ویکی واژه

شاماک:
سینه بند، پستان بند.
نوعی غله که دانه‌های بسیار کوچک دارد.

جمله سازی با شاماخ

برادر پی مالش شاخ او سراغش بدرید و شاماخ او
ماه شاماخ ملمع چاک زد مهر خود در نشان بر خاک زد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
زیبا
زیبا
باایمان
باایمان
خاطرات
خاطرات
کاپل
کاپل