کاش آنزمان سرای طبیعت نگون شدی وز هم گسسته رابطۀ کاف و نون شدی
آری کسی را که عقل کامل باشد می داند که مرگ، آدمی را از ظلمت سرای طبیعت می رهاند و به عالم بهجت و نور و معرفت و سرور می رساند
یعنی ای قرار گرفته در شهر انسانیت و مقیم سرای طبیعت حیوانی گشته و از کعبه وصال ما بیخبر مانده چند درین منزل بهیمی مقام کنی وپای بسته صفات ذمیمه شیطنت و سبعی باشی و دست در گردن دشمنان من آری چنانک میگوید تعالی و تقدس «ان من ازواجکم و اولادکم عدو الکم» و بمز خرافات نعیم دنیاوی در جوال غرور شیطان شوی؟
تو کز سرای طبیعت نمی روی بیرون کجا به کوی حقیقت گذر توانی کرد
آشوب در سرای طبیعت ز حد گذشت سلطان معرفت چه مجرد شد از حدود