دسته‌دار

لغت نامه دهخدا

دسته دار. [ دَ ت َ / ت ِ ] ( نف مرکب ) دارای دسته. دارای قبضه. که جای گرفتن و برداشتن دارد چنانکه در ظروف و برخی آلات و ابزارها. مقابل بی دسته.
- طای دسته دار؛ طای مطبقه. طای مؤلف.
|| دارای گروه و طایفه. که جمعیت و افرادی در اطاعت و فرمان دارد. || سپهبد و سرلشکر. ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. هر چیزی که دارای دسته باشد، مانند کوزه و سبو.
۲. سردسته و فرماندۀ دسته ای از سپاه.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنچه که دارای دسته است دارای قبضه مقابل بیدسته: صندلی دسته دار. ۲ - فرمانده سر لشکر

ویکی واژه

لیوان دسته‌دار

جمله سازی با دسته‌دار

عروس ظفر را در آن کارزار سر و گردن آیینه دسته‌دار
سر ساده بر نیزه بی‌شمار جهان پر ز آیینه دسته‌دار
رویکرد محافظه‌کارانه آن است که اگر فقط اختلال پانیک در کار است با داروهای پاروکستین یا سرترالین یا سیتالوپرام یا فلووکسامین درمان را شروع کنند. اما اگر هدف، کاهش علایم شدید بیمار در کوتاه مدت باشد، در آغاز باید یک دورهٔ کوتاه آلپرازولام همزمان با دسته‌داروهای بازدارنده بازجذب سروتونین داده شود و بعد بنزودیازپین‌ها به تدریج قطع شود.
اینچنین کز رشک رویت دست بر سر می‌زند می‌سزد گر کس نسازد دسته‌دار آئینه را
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
شیمیل یعنی چه؟
شیمیل یعنی چه؟
ستارگان یعنی چه؟
ستارگان یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز