خالدار

لغت نامه دهخدا

خالدار. ( نف مرکب ) آنکه خال دارد. صاحب خال. مرقش. اشیم. منقط:
ز لعل خالدار گلرخان بیدل مباش ایمن
بلای جان بود با هم چو آمیزد می و افیون.بیدل ( از آنندراج ).

فرهنگ عمید

دارای خال.

جمله سازی با خالدار

آکوبا ژاپنی، معمولاً به نام لورل خالدار، لورل ژاپنی، یا گیاه گرد طلا (ایالات متحده)، درختچه‌ای است ۱ تا ۵ متر بلندی بومی خاک‌های غنی جنگلی و دره‌های مرطوب، بیشه‌ها، کنار نهرها و نزدیک سنگ‌های مرطوب سایه‌دار در چین، کره و ژاپن.
درد اگر بر دل شب هجران چنین زورآورد ساق عرش از آه من صائب شود خلخالدار
نیست ممکن سوز دل در پرده پنهان داشتن می تراود شکوه خونین از لب تبخالدار
مطالعات اخیر نشان داده‌است که حتی در مواردی که سیلیکون و فسفر به صورت مستقل در حدود مطلوب حفظ شده‌اند، نوعاً دارای نمای ظاهری خالداری یا خاکستری تیره است.
داغ ها در سینه روشندلان از دست اوست کرده روی خالدارش لاله زار آئینه را
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اعداد فال اعداد فال چای فال چای فال ورق فال ورق فال حافظ فال حافظ