تلخان

لغت نامه دهخدا

تلخان. [ ت َ ] ( اِ ) پِست. سویق. ( بحر الجواهر، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

جمله سازی با تلخان

مهر تلخان را به شیرین می‌کشد زانک اصل مهرها باشد رشد
گرچه ماران زهرافشان می‌کنند ورچه تلخان‌مان پریشان می‌کنند
تلخ با تلخان یقین ملحق شود کی دم باطل قرین حق شود
فیّاض را چه دانند قدر این مذاق تلخان در هند طوطیان را این نیشکر مبارک
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اعداد فال اعداد فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تاروت فال تاروت فال مارگاریتا فال مارگاریتا