لغت نامه دهخدا
تشریک. [ ت َ ] ( ع مص ) شراک درنعلین کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). نعلین را شراک کردن. ( زوزنی ). شراک ساختن برای نعلین. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شراک بستن نعلین را. ( آنندراج ). بند انداختن کفش را. ( از اقرب الموارد ). || فروختن بعض خریده را به قیمت خریده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || هنباز کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). انباز کردن کسی را. ( آنندراج ). چون بسیاری از کتب لغت این کلمه را به شراک قراردادن یعنی بند کفش انداختن تفسیر کرده و متعرض معنی دیگری برای آن نشده اند از اینجا تصور شده است که استعمال آن در معنی شریک ساختن مانند تشریک مساعی و امثال آن جزو غلطهای مشهور است ولی حقیقت آن است که دربعضی لغتها برای کلمه مزبور این معنی نیز قید شده است چنانکه فیومی در المصباح المنیر گوید: «و شرکت بینهما فی المال تشریکاً». بنابراین امثال تشریک مساعی را نمیتوان جزو غلطهای مشهور شمرد. ( دکتر خیام پور،نشریه دانشکده ادبیات تبریز سال اول شماره 2 ).