تابع شدن

لغت نامه دهخدا

تابع شدن. [ ب ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) پیرو شدن. بنده و فرمانبردار گشتن. دنبال رونده شدن:
مشو تابع نفس شهوت پرست
که هرساعتش قبله دیگر است.سعدی ( بوستان ).

فرهنگ معین

( ~. شُ دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل. ) ۱ - پیرو شدن. ۲ - بنده و فرمانبردار گشتن.

فرهنگ فارسی

( مصدر )۱-پیرو شدن. ۲- بنده و فرمانبردار گشتن.

ویکی واژه

پیرو شدن.
بنده و فرمانبردار گشتن.

جمله سازی با تابع شدن

زندگانی نفس ناطقه اندر شناخت توحید است بی تشبیه و تعطیل و صورت او بر گونه صورت عالم علویست، و نفس ناطقه چون به صورت همچون عالم علوی شود و هم گوهر آن عالم گردد و آن شناختن حروف علوی و حدود جسمانی باشد و متابع شدن مر ایشان را و ولایت داشتن مر هر یکی را بر اندازه حقوقمندی او نه بیشتر و نه کمتر. و دلیل بر درستی این دعوی از عیار عالم آنست که افلاک گردان است بر نطفه های خلق که هر یکی از آن مردمی است اندر حد قوت تا بدان گشتن قوتهای خویش را بدان نطفها رسانند و صورت ازو پدید آرد و بجنباندش تا بیرون آردش بر صورت خویش. همچنین تایید از حدود علوی و تعلیم از حدود سفلی بگذرد بر نفسهای ناطقه که آن فریشنگانند اندر حد قوت، تا بدان تایید و تعلیم مران نفسها را بجنبانند، جنباندنی علمی، تا بیرون آرند حس بر صورت خویش، و چون نفس ناطقه به صورت روحانیون گشت به نعیم آخرتی رسید، همچنانک نطفه به صورت این عالم گشت به نعیم دنیایی رسید. و عادت افلاک اندر نطفهای جسمانی آن است که او را به صورت خویش بیرون آرد و جنبنده گرداند و باز چندان بگرد او بگردد، تا پس از آن جنبش بمرگی بیارامد. پس همچنین است عادت حدود خدای اندر نفسهای ناطقه که آن نطفهای روحانیست که بگرد او بگردد تا زنده کندش به معرفت توحید و مرده گرداندش از شهوات.
نفس را تابع شدن چون پادشاه بی‌خرد اختیار خود به دست مرد ظالم دادن است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال اوراکل فال اوراکل فال چای فال چای فال فنجان فال فنجان