روخ چکاد. [ چ َ ] ( ص مرکب ) اصلع باشد. ( فرهنگ اسدی ) . کلمتی است فهلوی ، روخ روده باشد و چکاد بالای پیشانی ، و بپهلوی روخ چکاد اصلع بود. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ) ( از صحاح الفرس ). در نسخه ای از این فرهنگ دوخ چکاد بدال ضبط شده است. کچل ، که میان سر موی نداشته باشد و «آدم سر» گویند چه چکاد بمعنی تارک سر و روخ کنایه از بی موست و دوخ چکاد بدان نیز گفته اند. ( از فرهنگ رشیدی ) ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ) ( از فرهنگ خطی ) ( از برهان قاطع ) : ایستاده بخشم بر در اوی این بنفرین سیاه روخ چکاد.حکاک مرغزی ( از فرهنگ اسدی و صحاح الفرس ).عجب مدار که فرق سپهر بیموی است که شد ز سیلی تأدیب شاه روخ چکاد.شمس فخری.و رجوع به روخ و دوخ چکاد شود.
فرهنگ معین
(چَ ) (ص مر. ) کسی که جلوی سرش مو ندارد.
فرهنگ عمید
کسی که موهای جلو سرش ریخته باشد و پیش سر او موی نداشته باشد، تویل، دغسر، اصلع: ایستاده به خشم بر در او / این به نفرین سیاه روخ چکاد (حکاک: شاعران بی دیوان: ۲۸۶ ).