لغت نامه دهخدا
گر ماه من برافکند از رخ نقاب را
برقع فروهلد به جمال آفتاب را.سعدی.یا خلوتی برآور یا برقعی فروهل
ورنه بشکل شیرین شور از جهان برآور.سعدی.|| از پای درآوردن. افکندن : خود را بدین شمشیر فروهلم تا پیشم راست بگویی. ( تاریخ بلعمی ). رجوع به فروهشتن شود.