لغت نامه دهخدا
علفگاه مرغان این کشور اوست
اگر شیرمرغت بباید در اوست.نظامی.سوی شیرمرغ ار عنان تافتند
به بازار لشکرگهش یافتند.نظامی.رجوع به مترادفات کلمه شود.
شیرمرغ. [ م ُ ] ( اِخ ) دهی است از بخش قاین شهرستان بیرجند. سکنه آن 200 تن. آب آن از قنات. صنایع دستی زنان قالیچه بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).، شیر مرغ. [ رِ م ُ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از چیز نادر و نایاب.
- امثال :
شیر مرغ و جان آدمیزاد.