لغت نامه دهخدا
آن مرغ کش خرام کدام است در چمن
از عنبرش سرآغج و از مشک پیرهن.دهستانی.بستند کمرها و گشادند سرآغج
میزان خطا جمله بفرمان تبنگو.شمس الدین منصور اوزجندی.بتان از سر سرآغج باز کردند
دگرگون خدمتش را ساز کردند.نظامی.ای بی حمیتان اهل سرآغج... ( المعارف بهاء ولد چ فروزانفر چ مجلس ص 63 ). || دامن دخترکان نارسیده که هندش کوتجی نامند. ( شرفنامه ) :
گفتی یکی عروس بدیع آمد از حبش
از عنبرش سرآغج و از مشک پیرهن.؟ ( از تاج المآثر ).