کبکب

لغت نامه دهخدا

کبکب. [ ک َ ک َ ] ( ع مص ) تیر در مغاک انداختن. ( از اقرب الموارد ).
کبکب. [ ک َ ک َ ] ( اِخ )کوهی است به عرفات بجانب پشت امام چون وقوف نماید. ( منتهی الارب ). نام کوهی است پشت عرفات و مشرف بر آن.گفته اند این همان کوه سرخی است که هنگام ایستادن درعرفه پشت سر واقع می شود. یاقوت گوید، کبکب دو است : کبکبی در ناحیه صفراء بحدود بدر مدینه و کبکب دیگر در عرج به بلاد هذیل و بنا بگفته اصمعی کبکب هذیل همان کوه مشرف بر موقف عرفه است. ( از معجم البلدان ).
کبکب. [ ک ِ ک ِ ] ( ع اِ ) بازیی است. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) تیراندازی در مغاک. کَبکَب.کِبکِبَة. کَبکَبَة. و رجوع به کبکب و کبکبة شود.
کبکب. [ک ِ ک ِ ] ( اِخ ) موضعی است در صفراء. ( منتهی الارب ).
کبکب. [ ک ُ ک ُ ] ( ع ص ) گرداندام درهم خلقت. ( منتهی الارب ). مجتمعخلق. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

گرداندام در هم خلقت مجتمع خلق

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
. راغب گوید: کبکبه به معنی انداختن شی‏ء در گودی است مجمع آن را ریختن شی‏ء به روی هم گفته است یعنی: معبودهای باطل و فریفته شدگان به آنها و سپاهیان ابلیس، در جهنم روی هم انداخته و انباشته شدند این لفظ فقط یکبار در کلام اللَّه یافته است. ایضاً کبکبه جماعتی است منضم و متصل به هم در نهایه گوید در حدیث اسراء آمده که آن حضرت فرمود: «حَتَّی مَرَّ مُوسی فی کَبْکَبَةٍ فَاَعْجَبَنی».
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال کارت فال کارت فال عشقی فال عشقی فال راز فال راز