خرغول

لغت نامه دهخدا

خرغول. [ خ َ ] ( اِ ) گیاهی است که آنرا بارتنگ خوانند و در دواها خصوصاً در پاکیزه کردن جراحتها بی نظیر است و تخم آنرا ناکوفته با گلاب گرم کرده بخورند جراحت امعاء را نافع باشد و ریم آهنج بیخ آن است و آنرا بعربی لسان الحمل خوانند و بعضی گویند گیاهی است که آنرا خرگوشک می خوانند. قابض است و رفع اسهال کند و بعضی دیگر گویند تخمی است که بزرقطونا گویندش و خرغول بسبب آن می گویند که شبیه است بگوش خر، چه غول در فارسی بمعنی گوش است و اسب غول هم بهمین جهت گویند. ( برهان قاطع ) ( ازفرهنگ جهانگیری ) ( آنندراج ) ( از انجمن آرای ناصری ).

فرهنگ فارسی

گیاهی است که آنرا بارتنگ خوانند و در دوا ها در پاکیزه کردن جراحتها بی نظیر است و تخم آنرا ناکوفته با گلاب کرده بخورند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال فرشتگان فال فرشتگان فال مکعب فال مکعب